گنجور

(۷) حکایت شیخ یحیی معاذ با بایزید رحمهما الله

ز یحیی بن المعاذ آن شمعِ اسلام
خطی آمد به سوی پیرِ بسطام
که شیخ دین چه می‌گوید در آنکس
که خورد او شربتی پاک مقدّس
که سی سالست تا لیل و نهارش
سری بودست بگرفته خمارش
رسید از بایزید او را جوابی
که اینجا هست مردی را شرابی
که دریا و زمین و عرش و کرسی
بیکدم خورد، ازو دیگر چه پرسی
هنوزش نعرهٔ هَل مِن مَزیدست
گر او را می‌ندانی بایزیدست
چرا ناخورده مَی از دست رفتی
که هشیار آمدی و مست رفتی
بسی خود را تهی دستی نمائی
که ازجام تهی مستی نمائی
هزاران بحر نقد این جهانست
سراسر پر برای خاص جانست
چو اینجا مست از یک مَی توان شد
بدریا نوش کردن کی توان شد
اگر تو مستِ عشق دلفروزی
بیک فرمان بمیری و بسوزی
وگرنه، مستِ خویشی همچو مستان
بره رفتن چه برخیزد ز مستان
بفرمان رَو اگر داری مقامی
که گر مستی نیاری رفت گامی
که هر عاشق که بر فرمان نباشد
اگر دردش بوَد درمان نباشد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز یحیی بن المعاذ آن شمعِ اسلام
خطی آمد به سوی پیرِ بسطام
هوش مصنوعی: از یحیی بن معاذ، آن شخصیت برجسته اسلامی، خطی به سمت پیر بسطام ارسال شد.
که شیخ دین چه می‌گوید در آنکس
که خورد او شربتی پاک مقدّس
هوش مصنوعی: وقتی شخصی نوشیدنی پاک و مقدسی می‌نوشد، حرف‌های عالم دین درباره او چه معنی دارد؟
که سی سالست تا لیل و نهارش
سری بودست بگرفته خمارش
هوش مصنوعی: سالیان زیادی می‌گذرد که شب و روزش در حال خواب و خمار بوده و رازهایی در دل دارد.
رسید از بایزید او را جوابی
که اینجا هست مردی را شرابی
هوش مصنوعی: جوابی که از بایزید به او رسید، این بود که در این مکان، مردی وجود دارد که شراب می‌نوشد.
که دریا و زمین و عرش و کرسی
بیکدم خورد، ازو دیگر چه پرسی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که دریا، زمین، عرش و کرسی همه به یکباره به وجود آمده‌اند و اگر از من بپرسی دیگر چه چیزی وجود دارد، پاسخ آن این است که این همه‌ی آفرینش است و چیز دیگری نمی‌توان گفت.
هنوزش نعرهٔ هَل مِن مَزیدست
گر او را می‌ندانی بایزیدست
هوش مصنوعی: او همچنان صدای "آیا کسی هست که بیشتر بیافزاید" را سر می‌دهد. اگر او را نمی‌شناسی، باید بدان که او بایزید است.
چرا ناخورده مَی از دست رفتی
که هشیار آمدی و مست رفتی
هوش مصنوعی: چرا تو که هنوز نوشیدنی را نچشیده بودی، با هوشیاری رفتی و مست شدی؟
بسی خود را تهی دستی نمائی
که ازجام تهی مستی نمائی
هوش مصنوعی: به خودت ریشه‌دار و سرمایه‌دار نشان نده، زیرا وقتی که از چیزی خالی هستی، نشان دادن آن فقط تو را در موقعیت‌های ناخوشایند قرار می‌دهد.
هزاران بحر نقد این جهانست
سراسر پر برای خاص جانست
هوش مصنوعی: در این جهان، هزاران دریا از دانش و حقیقت وجود دارد که تماماً برای افراد خاص و فرهیخته پر از معنا و ارزش است.
چو اینجا مست از یک مَی توان شد
بدریا نوش کردن کی توان شد
هوش مصنوعی: وقتی که در اینجا مست از یک نوشیدنی شده‌ای، چگونه می‌توانی به دریا نوشیدنی تقسیم کنی؟
اگر تو مستِ عشق دلفروزی
بیک فرمان بمیری و بسوزی
هوش مصنوعی: اگر به خاطر عشق به دلربایی عشق ورزیده‌ای، به یک اشاره می‌میری و به آتش عشق دلت می‌سوزی.
وگرنه، مستِ خویشی همچو مستان
بره رفتن چه برخیزد ز مستان
هوش مصنوعی: اگر کسی در حال مستی و سرمستی از عشق خود باشد، به سختی می‌تواند از دیگران که در حالت شاد و مستی هستند، جدا شود.
بفرمان رَو اگر داری مقامی
که گر مستی نیاری رفت گامی
هوش مصنوعی: اگر در مسیر زندگی مقام و ارزشی داری، به دستورات عمل کن و حتی اگر در حال مستی هستی، نباید قدمی برداری.
که هر عاشق که بر فرمان نباشد
اگر دردش بوَد درمان نباشد
هوش مصنوعی: هر عاشق که نتواند به دستورات عشق عمل کند، اگر هم به درد عاشقیش علاجی باشد، آن علاج موثر نخواهد بود.