(۱۰) حکایت شیخ ابوسعید با قمار باز
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
سلام.وقت بخیر.مطلبی مرتبط با این بیت خوندم. خواستم اطلاع رسانی کنم. به امید مفید بودن.
اگر چون پاکبازان می کنی کار
چو عیسی سوزنی با خویش مگذار
در برخی منابع نقل شده است که خدای تعالی جبرئیل را بفرستاد تا عیسی را از زندان هرادوس ملک بر گیرد بیرون برد و به آسمان چهارم برد و شبه او را بر قتال افکند. خلق درآمدند، قتال را دیدند بر هیئت عیسی! گفتند «عیسی خود تویی، مردمان را به جادوی هلاک کردی و میگویی عیسی در اینجا نیست» رسن در گردن به وی کردند و میکشیدند. وی فریاد میکرد که «من قتّالم نه عیسی»، سودش نداشت تا وی را بردار کردند و بکشتند. آن گه به شک شدند، گفتند «گر این عیسی بود قتّال کو، و گر قتّال بود عیسی کو؟». خدای او را به آسمان چهارم برد چون آنجا رسید ندا آمد فریشتگان را که: بنگرید تا با وی هیچ چیز از دنیا هست، گر نیست او را به آسمان هفتم برید. نگه کردند، با وی درزنی (سوزنی) یافتند در گریبان پلاسی که چهل سال بود تا آن را پوشیده داشت و آن وقت سه شبانروز بود تا عیسی هیچ چیز نخورده بود. چون آن درزن (سوزن) دیدند با وی، ندا آمد که عیسی را هم آنجا بدارید.