اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مگر یک روز مجنون فرصتی یافت
بر لیلی نشستن رخصتی یافت
هوش مصنوعی: مجنون یک روز فرصتی پیدا کرد تا کنار لیلی بنشیند و با او گفتگو کند.
ز مجنون کرد لیلی خواستاری
که ای عاشق بیاور تا چه داری
هوش مصنوعی: مجنون از لیلی خواسته است که ای عاشق، بیار آنچه که داری.
زبان بگشاد مجنون گفت ای ماه
نه آبم ماند در عشق تو نه چاه
هوش مصنوعی: مجنون زبان به سخن گشود و گفت: ای ماه! دیگر نه آب محبت تو در دلم مانده و نه چاهی که بتوانم در آن عشق تو را نگه دارم.
ندارم در جگر آبی که باشد
نه در دیده شبی خوابی که باشد
هوش مصنوعی: من هیچ احساس نیازی در دل ندارم و در چشمانم هم هیچ نشانهای از خواب و آرامش نیست.
چو عشقت کرد نقد عقل غارت
کنون جانیست وز تو یک اشارت
هوش مصنوعی: وقتی عشق تو عقل را به خطر میاندازد، دیگر جان من در این میان اهمیتی ندارد و تنها یک اشاره از طرف تو کافی است.
اگر جان خواهی اینک میدهم من
یقین میدان که بی شک میدهم من
هوش مصنوعی: اگر به دنبال جان و زندگی هستی، من آن را به تو میدهم. میدانم که بیتردید میتوانم این را به تو عطا کنم.
زبان بگشاد لیلی دلاور
کز اینت کی خرم، چیزی بیاور
هوش مصنوعی: لیلی شجاع زبان را باز کرد و گفت: "از اینکه تو در این وضعیت خوشحالی، چیزی به من بگو."
یکی سوزن بلیلی داد مجنون
که از دو کَون این دارم من اکنون
هوش مصنوعی: مجنون یک سوزن از بلیلی (بخیه) به دست آورد و گفت که اکنون از دو جهان، یعنی از زندگی و مرگ، بهرهای دارم.
مرا در جملهٔ اقلیمِ هستی
همین نقدست و دیگر تنگدستی
هوش مصنوعی: در تمام زندگی من، تنها چیزی که دارم همین پول و ثروت است و هیچ چیز دیگری ندارم که به من کمک کند.
من این نیز از برای آن نهادم
که در صحرا بسی می اوفتادم
هوش مصنوعی: من به خاطر این هم دلی برای خود دارم که در صحرا خیلی به زمین میافتم.
بسی در جُست و جوی چون تودلدار
شکستی همچو گل در پای من خار
هوش مصنوعی: در جستجوی محبوبی به گونهای بودی که مانند گل در پای من میشکنی و درد و رنج را تجربه میکنی.
بدین سوزن من افتاده بر جای
برون میکردمی آن خار از پای
هوش مصنوعی: من با این سوزن که در دست دارم، خود را از آن حالت خارج میکنم و خار را از پایم بیرون میآورم.
چنین گفت آن زمان لیلی به مجنون
که این میجُستم از تو تا باکنون
هوش مصنوعی: لیلی به مجنون گفت که من همیشه این را از تو میخواستم تا به حال.
اگر در عشق صادق بودهای تو
بدین سوزن چه لایق بودهای تو
هوش مصنوعی: اگر در عشق راستگو بودهای، پس به این اندازه درد و رنج چه ضرورتی برای تو دارد؟
اگر در جستن چون من نگاری
شود در پایت ای شوریده خاری
هوش مصنوعی: اگر تو مانند من، در تلاش برای یافتن کسی باشی، در پایت به مانند خاری آزاردهنده خواهی شد.
بسوزن آن برون کردن روا نیست
وگر بیرون کنی باری وفا نیست
هوش مصنوعی: سوزاندن چیزی که درون است، درست نیست و اگر آن را بیرون بیاوری، هیچ وفایی در آن نخواهد بود.
یکی خاری که چندانش کمالست
که دایم چاوش راه وصالست
هوش مصنوعی: یک خار که به قدری کامل و بینظیر است که همیشه در حال اعلان و جلب توجه به راه رسیدن به وصال (اتحاد یا پیوستگی) است.
بسوزن آن برون کردن دریغست
ترا جز خون دل خوردن دریغست
هوش مصنوعی: سوزاندن آنچه درون دل است، افسوس است. برای تو جز از دل خون ریختن، افسوس است.
چو در پای تو خار از بهر ما شد
گُلی میدان که با تو در قبا شد
هوش مصنوعی: وقتی که برای ما در پای تو خار وجود دارد، میدان که به خاطر تو گلی هم در پایین قبا روییده است.
کمی تو از درخت گل درین کار
که سالی بر امید گل کشد خار؟
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر از درخت گل توقع داشته باشیم که تنها یک سال منتظر بماند تا گل بدهد، آیا این منطقی است که بر روی خاری که در این مسیر وجود دارد، حساب کنیم؟ به عبارتی، در زندگی گاهی باید صبر کرد و به سختیها و موانع توجه نکرد، زیرا امید به ظهور زیبایی و نتایج مثبت ممکن است زمان ببرد.
ز لیلی خار در پایت شکسته
به از صد گل ز غیری دسته بسته
هوش مصنوعی: دوست داشتن لیلی، حتی با درد و خار در پا، برایم ارزشمندتر از داشتن صد گل از دیگران است.