گنجور

(۳) حکایت آن بیننده که از احوال مردگان خبر می‬داد

یکی بینندهٔ معروف بودی
که ارواحش همه مکشوف بودی
دمی گر بر سر گوری رسیدی
در آن گور آنچه می‌رفتی بدیدی
بزرگی امتحانی کرد خردش
بخاک عمر خیّام بردش
بدو گفتا چه می‌بینی درین خاک
مرا آگه کن ای بینندهٔ پاک
جوابش داد آن مرد گرامی
که این مردیست اندر ناتمامی
بدان درگه که روی آورده بودست
مگر دعویِ دانش کرده بودست
کنون چون گشت جهل خود عیانش
عَرَق می‌ریزد ازتشویر جانش
میان خجلت و تشویر ماندست
وزان تحصیل در تقصیر ماندست
بر آن دَر حلقه چون هفت آسمان زد
ز دانش لاف آنجا کی توان زد
چو نه انجام پیداست و نه آغاز
نیابد کس سر و پای جهان باز
فلک گوئیست و گر عمری شتابی
چو گویش پای و سر هرگز نیابی
که داند تا درین وادیِ مُنکَر
چگونه می‌روم از پای تا سر
سراپای جهان صد باره گشتم
ندیدم چارهٔ بیچاره گشتم
سراپای جهان درد و دریغست
که گر وقتیت هست آن نیز تیغست
مرا این چرخ چون صندوقِ ساعت
ز بازیچه رها نکند بطاعت

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی بینندهٔ معروف بودی
که ارواحش همه مکشوف بودی
هوش مصنوعی: شخصی بوده که به خوبی می‌توانسته روح‌ها را بشناسد و آن‌ها را پیش خود مشاهده کند.
دمی گر بر سر گوری رسیدی
در آن گور آنچه می‌رفتی بدیدی
هوش مصنوعی: اگر لحظه‌ای بر سر قبر کسی ایستادی، در آن قبر تمام چیزهایی را که در زندگی خود انجام داده‌ای، خواهی دید.
بزرگی امتحانی کرد خردش
بخاک عمر خیّام بردش
هوش مصنوعی: بزرگی تصمیم گرفت توانایی خرد و اندیشه خیام را محک بزند و او را به چالش کشید.
بدو گفتا چه می‌بینی درین خاک
مرا آگه کن ای بینندهٔ پاک
هوش مصنوعی: به او گفتند: چه چیزی در این خاک می‌بینی؟ مرا آگاه کن، ای بیننده‌ی پاک و درستکار.
جوابش داد آن مرد گرامی
که این مردیست اندر ناتمامی
هوش مصنوعی: او به آن مرد محترم پاسخ داد که این شخص هنوز در حال رشد و تکامل است.
بدان درگه که روی آورده بودست
مگر دعویِ دانش کرده بودست
هوش مصنوعی: بدانچه به جایگاه و مقام خاصی که رفته‌ام، آیا فقط ادعای علم و دانش کرده بودم؟
کنون چون گشت جهل خود عیانش
عَرَق می‌ریزد ازتشویر جانش
هوش مصنوعی: حال که جهلش آشکار شده، از تلاش برای فهمیدن و درک موضوعات به شدت عرق می‌ریزد.
میان خجلت و تشویر ماندست
وزان تحصیل در تقصیر ماندست
هوش مصنوعی: شخصی در وضعیتی ناراحت‌کننده و مشوش قرار دارد و از نتیجه کار خود ناراضی است. او احساس می‌کند که در تلاش‌هایش شکست خورده و به خاطر آن می‌ترسد و احساس خجالت می‌کند.
بر آن دَر حلقه چون هفت آسمان زد
ز دانش لاف آنجا کی توان زد
هوش مصنوعی: بر آن در، چون حلقه‌ای به اندازه هفت آسمان، دانش‌وران بسیار در آنجا مدعی هستند. اما در حقیقت، چگونه می‌توان به این ادعاها رسید؟
چو نه انجام پیداست و نه آغاز
نیابد کس سر و پای جهان باز
هوش مصنوعی: وقتی نه پایان کار مشخص است و نه آغاز آن، هیچ‌کس نمی‌تواند حقیقت جهانی را درک کند.
فلک گوئیست و گر عمری شتابی
چو گویش پای و سر هرگز نیابی
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که زمان به مانند یک دایره در حال گردش است و اگر چه ممکن است در زندگی خود به جلو بروید، اما هرگز نمی‌توانید به طور کامل به آنچه که از دست داده‌اید برسید. در واقع، زمان به ما می‌گوید که هیچگاه نمی‌توانیم به گذشته بازگردیم یا آن را در اختیار بگیریم.
که داند تا درین وادیِ مُنکَر
چگونه می‌روم از پای تا سر
هوش مصنوعی: کسی نمی‌داند که در این مسیر تاریک و دشوار چگونه قدم می‌زنم و از سر تا پا چه حالتی دارم.
سراپای جهان صد باره گشتم
ندیدم چارهٔ بیچاره گشتم
هوش مصنوعی: به هر گوشه از جهان سر زدم و در همه جا نگاه کردم، اما هیچ راه حلی برای فردی که در حیرت و پریشانی است پیدا نکردم.
سراپای جهان درد و دریغست
که گر وقتیت هست آن نیز تیغست
هوش مصنوعی: تمام عالم پر از رنج و افسوس است و اگر زمانی هم وجود داشته باشد، آن زمان نیز چیزی جز تیزی و برندگی نیست.
مرا این چرخ چون صندوقِ ساعت
ز بازیچه رها نکند بطاعت
هوش مصنوعی: این جهان مانند یک ساعت است که همیشه در حال چرخش و حرکت است و من را از بند خود خارج نمی‌کند، بلکه همچنان من را به خود وابسته نگه می‌دارد.