(۹) حکایت آن پیر که خواست که او را میان دو گورستان دفن کنند
چو بود آن شیخ سالی شصت هفتاد
ز بعد آن مگر در نزع افتاد
یکی گفت «ای بدان عالم قدمزن
کجا دفنت کنم؟ جایی رقم زن»
چنین گفت او که من شوریدهایمان
نخواهم در بر ِ جمعی مسلمان
چو من نور مسلمانان ندارم
به گورستان دین داران چه کارم؟
نمیخواهم جهودان نیز همبَر
که بیزارست از ایشان پیمبر
میان این دو گورستان زمینم
بهدست آور که من زان نه، نه زینم
مرا نه در مسلمانی قدم بود
نه در راه جهودی نیز هم بود
میان این و آن باید چنین کس
که تا خود حال چون گردد ازین پس
نرفتی یک قدم این راه آخر
کجا بودی تو چندینگاه آخر
نداری هیچ کاری کارت آنجاست
به ره بر عقبهٔ بسیارت آنجاست
نه چندان عقبه در پیشست آنجا
که هرگز روی انجامست آنجا
ازین وادی که در وی بیم جان است
اگر خونی شود جان جای آن است
چه دریاییست این در جان پدیدار
نه سر پیدا و نه پایان پدیدار
هزاران دل اگر خون شد درین راه
ولی زان جمله جانی نیست آگاه
که میداند که هر دل چون چراغی؟
چه سودا میپزد در هر دماغی؟
همی هر لحظه غم بیشست ما را
ازین راهی که در پیشست ما را
چراغ نورِ ایمان بر سر راه
چه سازی گر فرو میرد به ناگاه؟
(۸) حکایت آن درویش با ابوبکر ورّاق: شبی در خواب دید آن مردِ مشتاق(۱۰) حکایت سفیان ثوری رحمه الله: مگر سُفیان ثوری چون جوان بود
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو بود آن شیخ سالی شصت هفتاد
ز بعد آن مگر در نزع افتاد
هوش مصنوعی: وقتی آن شیخ به سن شصت یا هفتاد سالگی رسید، بعد از آن فقط ممکن بود که در حالتی از ضعف و ناتوانی باشد.
یکی گفت «ای بدان عالم قدمزن
کجا دفنت کنم؟ جایی رقم زن»
هوش مصنوعی: شخصی به عالم گفت: «ای دانشمند، قدم بزن تا بگویم کجا تو را دفن کنم؟ جایی را مشخص کن.»
چنین گفت او که من شوریدهایمان
نخواهم در بر ِ جمعی مسلمان
هوش مصنوعی: او میگوید که من کسی هستم دچار شورو حالی شدید و نمیخواهم در جمع مسلمانان قرار بگیرم.
چو من نور مسلمانان ندارم
به گورستان دین داران چه کارم؟
هوش مصنوعی: من مانند نور مسلمانان نیستم، پس در قبرستان کسانی که دین دارند، چه کار دارم؟
نمیخواهم جهودان نیز همبَر
که بیزارست از ایشان پیمبر
هوش مصنوعی: من نمیخواهم که یهودیان همپیمان شوند، چرا که پیامبر از آنها بیزار است.
میان این دو گورستان زمینم
بهدست آور که من زان نه، نه زینم
هوش مصنوعی: میان این دو گورستان، زمینی را برای من بهدست بیاور، چرا که من نه از یکیام و نه از دیگری.
مرا نه در مسلمانی قدم بود
نه در راه جهودی نیز هم بود
هوش مصنوعی: من نه در دین اسلام قدمی دارم و نه در راه یهودیت.
میان این و آن باید چنین کس
که تا خود حال چون گردد ازین پس
هوش مصنوعی: در بین این دو حالت، باید شخصی وجود داشته باشد که از حال خودش آگاه باشد و بداند که از این به بعد چه تغییراتی در او رخ میدهد.
نرفتی یک قدم این راه آخر
کجا بودی تو چندینگاه آخر
هوش مصنوعی: تو حتی یک قدم هم در این راه نرفتی؛ حالا آخرین مقصد کجا بودی وقتی که مدتها در اینجا بودی؟
نداری هیچ کاری کارت آنجاست
به ره بر عقبهٔ بسیارت آنجاست
هوش مصنوعی: تو هیچ کار مفیدی نداری و همه چیزت به گذشتهات وابسته است.
نه چندان عقبه در پیشست آنجا
که هرگز روی انجامست آنجا
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که در جایی که امکانات و شرایط مطلوبی وجود ندارد، امیدی به رسیدن به اهداف و نتایج مطلوب هم نخواهد بود. به عبارت دیگر، نباید انتظار موفقیت داشت زمانی که زمینه لازم برای تحقق آن وجود ندارد.
ازین وادی که در وی بیم جان است
اگر خونی شود جان جای آن است
هوش مصنوعی: اگر در این مسیر که خطر جان وجود دارد، خون ریخته شود، جان باید جای آن را بگیرد.
چه دریاییست این در جان پدیدار
نه سر پیدا و نه پایان پدیدار
هوش مصنوعی: این درون ما مانند دریا است، وسیع و غیرقابل تصور. نه شروع مشخصی دارد و نه انتهای مشخصی.
هزاران دل اگر خون شد درین راه
ولی زان جمله جانی نیست آگاه
هوش مصنوعی: اگر هزاران دل در این مسیر درد و رنج بکشند، اما هیچیک از این دلها از حال و احوال جانآگاه نیستند.
که میداند که هر دل چون چراغی؟
چه سودا میپزد در هر دماغی؟
هوش مصنوعی: هر کسی میداند که دل مثل یک چراغ میماند و در هر فکری چه تصورات و آرزوهایی را پرورش میدهد؟
همی هر لحظه غم بیشست ما را
ازین راهی که در پیشست ما را
هوش مصنوعی: هر لحظه غم و اندوه بیشتری بر ما وارد میشود، با توجه به مسیری که در پیش داریم.
چراغ نورِ ایمان بر سر راه
چه سازی گر فرو میرد به ناگاه؟
هوش مصنوعی: اگر چراغ ایمان در مسیر زندگی ناگهان خاموش شود، چه تدبیری باید باندیشی؟