(۸) حکایت آن درویش با ابوبکر ورّاق
شبی در خواب دید آن مردِ مشتاق
که بس گریانستی بوبکر ورّاق
بدو گفتا که ای مرد خدایی
بدین زاری چنین گریان چرایی؟
چنین گفت او که «چون گریان نباشم؟
ز پای افتاده سر گردان نباشم؟
که امروزی درین جایی نشستم
درین یکپاره گورستان که هستم
ز دَه مُرده که آوردند امروز
یکی ایمان نبرد، این بس بوَد سوز
کسی را دین بوَد هفتاد ساله
به کفرش چون توان دیدن حواله؟
کنون هم گریه و هم سوزم اینست
چه گویم؟ نقدِ امروزم هم اینست»
عزیزا کار مشکل مینماید
ولیکن خلق غافل مینماید
ز خوف عاقبت هر کاو خبر یافت
به نَو هر لحظه اندوهی دگر یافت
ز خوف ره میان کفر و ایمان
نه کافر خواند خود را نه مسلمان
میان کفر و دین بنشست ناکام
که تا آن آب چون آید سرانجام
(۷) حکایت آن پیر که دختر جوان خواست: مگر پیری یکی دختر جوان خواست(۹) حکایت آن پیر که خواست که او را میان دو گورستان دفن کنند: چو بود آن شیخ سالی شصت هفتاد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبی در خواب دید آن مردِ مشتاق
که بس گریانستی بوبکر ورّاق
هوش مصنوعی: یک شب آن مرد عاشق در خواب دید که بوبکر ورّاق، آن کسی که همیشه گریه میکرد، در حال اشک ریختن است.
بدو گفتا که ای مرد خدایی
بدین زاری چنین گریان چرایی؟
هوش مصنوعی: به او گفتند: ای انسان خداپرست، چرا با این حال زار و گریان هستی؟
چنین گفت او که «چون گریان نباشم؟
ز پای افتاده سر گردان نباشم؟
هوش مصنوعی: او میگوید چطور میتوانم گریه نکنم؟ وقتی که از پا افتادهام و سرم پر از دلتنگی و سرگردانی است؟
که امروزی درین جایی نشستم
درین یکپاره گورستان که هستم
هوش مصنوعی: امروز در این مکان نشستهام که بخشی از گورستان است، و هماکنون در اینجا به سر میبرم.
ز دَه مُرده که آوردند امروز
یکی ایمان نبرد، این بس بوَد سوز
هوش مصنوعی: از ده مردهای که امروز آوردند، تنها یکی ایمان نداشت و همین برای ناراحتی کافی است.
کسی را دین بوَد هفتاد ساله
به کفرش چون توان دیدن حواله؟
هوش مصنوعی: اگر کسی به مدت هفتاد سال با دین زندگی کرده باشد، چطور ممکن است در آخر عمرش به کفر روی آورد و این تغییر را مشاهده کرد؟
کنون هم گریه و هم سوزم اینست
چه گویم؟ نقدِ امروزم هم اینست»
هوش مصنوعی: الان هم در حال گریه هستم و هم دلم میسوزد، نمیدانم چه بگویم. وضعیت امروز من همینطور است.
عزیزا کار مشکل مینماید
ولیکن خلق غافل مینماید
هوش مصنوعی: عزیزم، ممکن است کار سخت و دشواری به نظر برسد، اما مردم در این باره بیخبر و غافل هستند.
ز خوف عاقبت هر کاو خبر یافت
به نَو هر لحظه اندوهی دگر یافت
هوش مصنوعی: هر کسی که از عاقبت کارها آگاه شود، به دلیل نگرانی از آینده، در هر لحظه با اندوه جدیدی روبهرو میشود.
ز خوف ره میان کفر و ایمان
نه کافر خواند خود را نه مسلمان
هوش مصنوعی: از ترس راهی که بین کفر و ایمان قرار دارد، نه خود را کافر میداند و نه مسلمان.
میان کفر و دین بنشست ناکام
که تا آن آب چون آید سرانجام
هوش مصنوعی: در میان شک و یقین، او در حالتی ناموفق قرار دارد، زیرا نمیداند چه زمانی به حقیقت و هدف نهایی دست پیدا خواهد کرد.