گنجور

(۷) حکایت پادشاه و انگشتری

جهان را پادشاهی پاک‌دین بود
که مُلک عالَمش زیرِ نگین بود
نبودش در همه عالم نظیری
که بودش از همه عالم گزیری
سواد ملکش از مَه تا به ماهی
ز شرقش تا به غربش پادشاهی
حکیمانی که پیش شاه بودند
که اِجری‌خوارهٔ درگاه بودند
چنین گفت ای عجب روزی به ایشان
که حالی می‌رود بر من پریشان
دلم را آرزوئی بس عجب خاست
نمی‌دانم که این از چه سبب خاست
مرا سازید یک انگشتری پاک
که هر وقتی که باشم نیک غمناک
چو در وی بنگرم، دل‌شاد گردم
ز دست تُرکِ غم آزاد گردم
وگر دل‌شاد گردم نیز از بخت
چو در وی بنگرم، غمگین شوم سخت
حکیمان زو امان جُستند یک‌چند
نشستند آن بزرگان خردمند
بسی اندیشه و فکرت بکردند
بسی خونابهٔ حسرت بخَوردند
به آخر اتّفاقی جزم کردند
به یک ره بر نگینی عزم کردند
که بنگارند بر وی این رقم زود:
که «آخر بگذرد این نیز هم زود»
چو ملک این جهان ملکی رونده‌ست
به ملک آن جهان شد هر که زنده‌ست
اگر آن ملک خواهی این فدا کن
به ابراهیمِ ادهم اقتدا کن

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جهان را پادشاهی پاک‌دین بود
که مُلک عالَمش زیرِ نگین بود
هوش مصنوعی: دنیا دارای سلطانی دیندار و راست‌کردار بود که قلمرو و سلطنت او تحت کنترل و فرمان او بود.
نبودش در همه عالم نظیری
که بودش از همه عالم گزیری
هوش مصنوعی: او در تمام جهان نظیر ندارد و از همه چیز و هر چیزی رهایی یافته است.
سواد ملکش از مَه تا به ماهی
ز شرقش تا به غربش پادشاهی
هوش مصنوعی: سلطنت او از افق شرقی تا غربی گسترده است و از جمال او همچون نور ماه درخشش دارد.
حکیمانی که پیش شاه بودند
که اِجری‌خوارهٔ درگاه بودند
هوش مصنوعی: عالمان و فرزانه‌هایی که در دربار پادشاه حضور داشتند و به نوعی به ارباب خود وابسته بودند.
چنین گفت ای عجب روزی به ایشان
که حالی می‌رود بر من پریشان
هوش مصنوعی: این روزها به آنها گفتم که چه عجیب است حالتی که بر من حاکم است و دلم پر از نگرانی شده است.
دلم را آرزوئی بس عجب خاست
نمی‌دانم که این از چه سبب خاست
هوش مصنوعی: دل من خواسته‌ای عجیب و غریب پیدا کرده که خودم نمی‌دانم از کجا و به چه دلیلی به وجود آمده است.
مرا سازید یک انگشتری پاک
که هر وقتی که باشم نیک غمناک
هوش مصنوعی: از من بخواهید تا یک انگشتری بسازند که خیلی خالص و پاک باشد، به طوری که هر زمان که من در حال غم و اندوه باشم، بتوانم آن را ببینم.
چو در وی بنگرم، دل‌شاد گردم
ز دست تُرکِ غم آزاد گردم
هوش مصنوعی: وقتی به او نگاه می‌کنم، قلبم شاد می‌شود و از غم و اندوه رهایی می‌یابم.
وگر دل‌شاد گردم نیز از بخت
چو در وی بنگرم، غمگین شوم سخت
هوش مصنوعی: اگر دل خوشی پیدا کنم، وقتی که نگاهی به سرنوشت خود می‌اندازم، به شدت ناراحت می‌شوم.
حکیمان زو امان جُستند یک‌چند
نشستند آن بزرگان خردمند
هوش مصنوعی: حکیمان برای مدتی از آن موضوع یا خطر در امان بودند و در کنار هم نشسته و به گفتگو پرداختند.
بسی اندیشه و فکرت بکردند
بسی خونابهٔ حسرت بخَوردند
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم در مورد مسائل مختلف به تفکر و اندیشه پرداخته‌اند و به خاطر حسرت و آرزوهای برآورده‌نشده، غم و اندوه زیادی را در دل تحمل کرده‌اند.
به آخر اتّفاقی جزم کردند
به یک ره بر نگینی عزم کردند
هوش مصنوعی: در نهایت، تصمیم قطعی گرفتند که به یک مسیر مشخص بروند و برای دستیابی به هدفی مهم، برنامه‌ریزی کردند.
که بنگارند بر وی این رقم زود:
که «آخر بگذرد این نیز هم زود»
هوش مصنوعی: باید بر او بنویسند که: این هم به زودی پایان می‌یابد.
چو ملک این جهان ملکی رونده‌ست
به ملک آن جهان شد هر که زنده‌ست
هوش مصنوعی: این جهان مانند یک ملک است که در حال حرکت و تغییر است. هر کسی که زنده است در واقع به جهانی دیگر منتقل می‌شود.
اگر آن ملک خواهی این فدا کن
به ابراهیمِ ادهم اقتدا کن
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به مقام بالا و ملکوتی دست پیدا کنی، باید خودخواهی و چیزهای مادی را رها کنی و از حضرت ابراهیم ادهم پیروی کنی.

حاشیه ها

1399/02/18 21:05
محمد

وقتی این حکایت در سریال Big bang theory روایت شد...به فکر فرو رفتم...
ما این همه از داشته هامون دور افتادیم یا اونها اینقدر به ادبیات کشورهای دیگه علاقه‌مند
پیوند به وبگاه بیرونی

1401/09/01 14:12
علیرضا

دقیقا  امروز قسمتی که شلدون این حرف رو میزنه دیدم و بعد اومدم سرچ زدم و این حکایت رو پیدا کردم و  خیلی غبطه خوردم بهشون و افسوس به حال خودم.

1401/12/15 15:03
سبا کاهه

اتفاقا همین امروز این قسمت رو دیدم 

و واقعا برام جالب بود که چقدر قدر شاعر های خودمونو نمیدونیم

1400/12/19 20:03
حسن محمد خانی

این داستان که خیلی معروفه به    این نیز بگذرد   و مفهومی عجیب قشنگ و زیبا داره و قشنگترین حکایت کوتاهی هست که شنیدم

و یک نکته ی دیگه که من خیلی ازش خوشحالم دستور زبان این شعر هست که راحت خوانده و فهمیده میشه 😍

1402/03/30 14:05
نردشیر

که آخر بگذرد این نیز هم زود...