(۶) حکایت حکیم با ذوالقرنین
حکیمی دید ذوالقرنین در راه
بذوالقرنین گفت آن مردِ درگاه
که آخر گرد عالم چند گَردی
که عالم جمله پُر آشوب کردی
سکندر گفت نیمی از اقالیم
نهادم راست باقی ماند یک نیم
کنون من میروم عزم من این راست
که تا آن نیمهٔ دیگر کنم راست
حکیمش گفت نیست این داد دادن
ترا رگ راست میباید نهادن
چو میدانی که بر میبایدت خاست
بنه رگ راست، چون عالم نهی راست؟
که تو گر فی المَثَل شیر نبردی
چو راه گور گیری مور گردی
چو در دنیا ترا اندک قرارست
ولی درگور سالی صد هزارست
بدنیا در چرا کاشانه سازی
که هم در گور به گر خانه سازی
چو کِسری گر کنی طاق دلارام
ز کَسری جبر نپذیرد سر انجام
نمیبینی که اینها کاخترانند
چه گر بر فرقِ گردون خانه دانند
همه سرگشته میگردند در سوز
ازین خانه بدان خانه شب و روز؟
چو میبینند کان جز دامشان نیست
دمی در خانهٔ آرامشان نیست
اگرچه شاهِ عالی ذات گردند
ولی در خانهٔ هم مات گردند
تو هم گر خانهٔ سازی درین راه
درو میری چو کِرم پیله ناگاه
بسی بارست ای دیوانه بر تو
فرود آید بآخر خانه بر تو
مشو دلشاد از کاشانهٔ خویش
مکن دل تنگ از ویرانهٔ خویش
که نه دلتنگ مانی تو نه شادی
که هم این بگذرد هم آن چو بادی
(۵) حکایت سلطان محمود و گازر: مگر میرفت محمود جهاندار(۷) حکایت پادشاه و انگشتری: جهان را پادشاهی پاکدین بود
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حکیمی دید ذوالقرنین در راه
بذوالقرنین گفت آن مردِ درگاه
هوش مصنوعی: حکیمی در مسیر به ذوالقرنین برخورد کرد و به او گفت که آن مرد در درگاهش حضور دارد.
که آخر گرد عالم چند گَردی
که عالم جمله پُر آشوب کردی
هوش مصنوعی: در نهایت، تمام این دنیای پرهیاهو و شلوغی چقدر به خاطر دلیلی ساده و بیاهمیت به هم ریخته است.
سکندر گفت نیمی از اقالیم
نهادم راست باقی ماند یک نیم
هوش مصنوعی: سکندر گفت که نیمی از سرزمینها را زیر سلطه درآوردهام و تنها نیمی دیگر باقی مانده است.
کنون من میروم عزم من این راست
که تا آن نیمهٔ دیگر کنم راست
هوش مصنوعی: اکنون من میروم و هدفم این است که تا نیمهی دیگر را درست کنم.
حکیمش گفت نیست این داد دادن
ترا رگ راست میباید نهادن
هوش مصنوعی: حکیم به او گفت که این رفتار تو، که داد و فریاد میزنی، درست نیست. باید احساسات و هیجانات خود را تحت کنترل قرار دهی و در یک مسیر درست و منطقی حرکت کنی.
چو میدانی که بر میبایدت خاست
بنه رگ راست، چون عالم نهی راست؟
هوش مصنوعی: وقتی میدانی که باید به پا خیزید، درست عمل کن و راست بایست. چرا در جاهایی که علم و دانش به تو اجازه میدهد، درست رفتار نمیکنی؟
که تو گر فی المَثَل شیر نبردی
چو راه گور گیری مور گردی
هوش مصنوعی: اگر تو در میدان جنگ مانند شیر دلیر نباشی، و در شرایط سخت گریزی به مانند مور که از زیر پا فرار میکند، خواهی شد.
چو در دنیا ترا اندک قرارست
ولی درگور سالی صد هزارست
هوش مصنوعی: در این دنیا ممکن است زندگیات کوتاه یا اندک باشد، اما در زندگی پس از مرگ، سالها و حتی به اندازهی صدها هزار سال تجربه و ماندگاری وجود دارد.
بدنیا در چرا کاشانه سازی
که هم در گور به گر خانه سازی
هوش مصنوعی: در دنیا خانهای برای خود بساز که وقتی به گور رفتی، همچنان در آنجا آرامش داشته باشی.
چو کِسری گر کنی طاق دلارام
ز کَسری جبر نپذیرد سر انجام
هوش مصنوعی: اگر تو بتوانی طاق دلنشینی بسازی، هیچ کسری نمیتواند به سرنوشت تو تسلطی داشته باشد.
نمیبینی که اینها کاخترانند
چه گر بر فرقِ گردون خانه دانند
هوش مصنوعی: نمیدانی که اینها در واقع بزرگان و محترمان هستند، حتی اگر بر بالای آسمان به منزلت برسند.
همه سرگشته میگردند در سوز
ازین خانه بدان خانه شب و روز؟
هوش مصنوعی: همه در حال گشت و گذار و سردرگمی هستند، در حالی که از این خانه به آن خانه میروند و در این حال، روز و شب برایشان یکسان شده است.
چو میبینند کان جز دامشان نیست
دمی در خانهٔ آرامشان نیست
هوش مصنوعی: زمانی که میبینند که غیر از دام خودشان چیزی وجود ندارد، هیچ لحظهای در خانهی آرامششان آرامش نخواهند داشت.
اگرچه شاهِ عالی ذات گردند
ولی در خانهٔ هم مات گردند
هوش مصنوعی: اگرچه پادشاهان بزرگ و والامقام شوند، اما در خانههایشان هم گاهی دچار ناتوانی و شکست میشوند.
تو هم گر خانهٔ سازی درین راه
درو میری چو کِرم پیله ناگاه
هوش مصنوعی: اگر تو هم در این مسیر خانهای بسازی، ناگهان مانند کرمی که در پیله است، به درون آن خواهی رفت.
بسی بارست ای دیوانه بر تو
فرود آید بآخر خانه بر تو
هوش مصنوعی: بسیار بارش خواهد بود، ای دیوانه، که در نهایت بر تو نازل میشود.
مشو دلشاد از کاشانهٔ خویش
مکن دل تنگ از ویرانهٔ خویش
هوش مصنوعی: از خانه و جایگاه خود زیاد خوشحال نشو، و از ویرانی و خراب بودن آنجا نیز ناراحت نباش.
که نه دلتنگ مانی تو نه شادی
که هم این بگذرد هم آن چو بادی
هوش مصنوعی: نه تو نگران میشوی و نه خوشحال، چون هر دو حالتی که داری، بالاخره مثل نسیمی میگذرد.