(۵) حکایت سلطان محمود و گازر
مگر میرفت محمود جهاندار
بره درگازری را دید در کار
کشیده پشتهٔ کرباس دربند
بدو گفت این همه کرباس را چند
جوابش دادگازر کای شهنشاه
ترا کرباسِ ده گز بس درین راه
چو زین جمله ترا ده گز پسندست
چرا پرسی ز جمله تا بچندست
چو این بشنید گریان گشت ازو شاه
غریبی خشت زن را دید ناگاه
رخ از خورشید چون انگشت کرده
ره صحرا همه پر خشت کرده
شهش گفتا همه خشتت بچندست
چنین گفت او که ده خشتت پسندست
چو ده خشتت ازین جمله تمامست
چه میخواهی دگر جمله حرامست
وبال تست اگر خوبی وگر زشت
فزون از ده گزی کرباس وده خشت
ز دنیا این دو چیزت هم وثاقست
دگر چون زین گذشتی طم طراقست
ترا زین کار اگر سودی رسیدست
جهان انگار تا رودی رسیدست
ز نف شوم بگذر با خردساز
بترک ملک گوی و کارِخود ساز
چو تو از ملک جز یک دم نداری
بکن کاری که این دم هم نداری
چو شه بشنود گفت آن دو تن را
بخاک افکند حالی خویشتن را
بسی بگریست تا بیخویشتن شد
بآخر کارساز آن دو تن شد
بسی زر داد آن دو مهربان را
بشهر آمد بگفت این داستان را
چو قسمت این دو چیزست از زمانه
چه خواهی کرد این مردارخانه
اگر تو بر فلک بهرامِ زوری
بروز واپسین بهرامِ گوری
وگر از پرده رخشانی چو یاقوت
شوی بهرامِ چوبین زیرِ تابوت
بترس ای گورخان از گورخانه
که باید خفت، چند آری بهانه
بنه رگ راست تا این کوژ رفتار
نگرداند ترا در تو گرفتار
(۴) حکایت سلطان محمود با آن مرد که همنام او بود: مگر محمود میشد با سپاهی(۶) حکایت حکیم با ذوالقرنین: حکیمی دید ذوالقرنین در راه
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مگر میرفت محمود جهاندار
بره درگازری را دید در کار
هوش مصنوعی: روزی محمود، پادشاه جهان، به راه افتاد و در مسیر خود برهای را دید که در حال چریدن و خوشگذرانی بود.
کشیده پشتهٔ کرباس دربند
بدو گفت این همه کرباس را چند
هوش مصنوعی: مردی که مشغول بافتن کرباس بود، وقتی پشتهای از آن را دید، از او پرسید که این مقدار کرباس که بافته است، چه مقدار ارزش دارد.
جوابش دادگازر کای شهنشاه
ترا کرباسِ ده گز بس درین راه
هوش مصنوعی: پاسخش را داد که ای پادشاه، برای تو ده گز کرباس کافی است در این مسیر.
چو زین جمله ترا ده گز پسندست
چرا پرسی ز جمله تا بچندست
هوش مصنوعی: اگر تو از همه این نعمتها راضی هستی، چرا از دیگران میپرسی که چقدر از این نعمتها دارند؟
چو این بشنید گریان گشت ازو شاه
غریبی خشت زن را دید ناگاه
هوش مصنوعی: وقتی شاه این را شنید، به شدت گریه کرد و ناگهان چشمش به فردی افتاد که خشت برمیداشت.
رخ از خورشید چون انگشت کرده
ره صحرا همه پر خشت کرده
هوش مصنوعی: بازتاب چهرهات همچون نور خورشید در دشت و صحرا میدرخشد و آنجا را پر از زیبایی و شگفتی کرده است.
شهش گفتا همه خشتت بچندست
چنین گفت او که ده خشتت پسندست
هوش مصنوعی: شهش گفت: همه دیوار تو از خشتهایی ساخته شده که در واقعی هیچکدام مناسب نیستند. او همچنین گفت که ده دیوار تو، با این حال، قابل قبول هستند.
چو ده خشتت ازین جمله تمامست
چه میخواهی دگر جمله حرامست
هوش مصنوعی: وقتی که تمام نیازهای تو فراهم شده و در دسترس است، دیگر چه چیزی میخواهی که اضافی بوده و لازم نیست؟
وبال تست اگر خوبی وگر زشت
فزون از ده گزی کرباس وده خشت
هوش مصنوعی: اگر کار خوبی انجام دهی، خوب است و اگر کار بدی کنی، عواقب بدی در انتظارت خواهد بود. در زندگی، گاهی زمان انتخاب بین دو چیز است، مانند انتخاب بین پارچه و آجر؛ هر کدام خواص و ویژگیهای خود را دارند.
ز دنیا این دو چیزت هم وثاقست
دگر چون زین گذشتی طم طراقست
هوش مصنوعی: از دنیا فقط دو چیز با تو همراه است، و زمانی که از این دنیا عبور کنی، همه چیز به صدا و هیاهو تبدیل میشود.
ترا زین کار اگر سودی رسیدست
جهان انگار تا رودی رسیدست
هوش مصنوعی: اگر تو از این کار نفعی بردهای، به نظر میرسد که دنیا مانند رودی است که به تو رسیده است.
ز نف شوم بگذر با خردساز
بترک ملک گوی و کارِخود ساز
هوش مصنوعی: از نفرت فاصله بگیر و با حکمت و عقل رفتار کن، زیرا در این صورت میتوانی سلطنت خود را بسازی و در کارهای خود موفق باشی.
چو تو از ملک جز یک دم نداری
بکن کاری که این دم هم نداری
هوش مصنوعی: اگر جز یک لحظه از زندگیات چیزی نداری، کاری کن که این لحظه را هم از دست ندهی.
چو شه بشنود گفت آن دو تن را
بخاک افکند حالی خویشتن را
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه گفتار آن دو نفر را شنید، به شنیدن حال خود فکر کرده و آنها را به خاک سپرد.
بسی بگریست تا بیخویشتن شد
بآخر کارساز آن دو تن شد
هوش مصنوعی: او مدتهای زیادی گریه کرد تا به خود نیاید و در نهایت، آن دو نفر به کمک او آمدند.
بسی زر داد آن دو مهربان را
بشهر آمد بگفت این داستان را
هوش مصنوعی: دو مهربان در شهر، مقدار زیادی طلا و زر دادند و این داستان را برای مردم بیان کردند.
چو قسمت این دو چیزست از زمانه
چه خواهی کرد این مردارخانه
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت این دو چیز به این شکل است، از دست تو چه کاری برمیآید، ای خانهی مردگان؟
اگر تو بر فلک بهرامِ زوری
بروز واپسین بهرامِ گوری
هوش مصنوعی: اگر تو در آسمان طلوع کنی، مانند بهرام (سیارهٔ مریخ) در روز آخر بهرام گوری (بهرام آتشین) خواهی بود.
وگر از پرده رخشانی چو یاقوت
شوی بهرامِ چوبین زیرِ تابوت
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تو مانند یاقوت درخشان باشد، بهرامِ چوبی هم در زیر تابوت قرار دارد.
بترس ای گورخان از گورخانه
که باید خفت، چند آری بهانه
هوش مصنوعی: ای گورخان، از خانهی مردگان بترس، چرا که روزی خودت هم باید به خواب ابدی بروی و نمیتوانی بهانهای بیاوری.
بنه رگ راست تا این کوژ رفتار
نگرداند ترا در تو گرفتار
هوش مصنوعی: رگ راست را بزن تا این رفتار کج تو را در خود اسیر نکند.
حاشیه ها
1391/04/21 17:06
راضیه
در بیت دوازدهم کلمه « نفس » نف نوشته شده است