گنجور

(۴) حکایت سلطان محمود با آن مرد که همنام او بود

مگر محمود می‌شد با سپاهی
ز هامون تا بگردون پایگاهی
سپه می‌راند هر سوئی شتابان
که تا صیدی بیابد در بیابان
خمیده پشت پیری دید غمناک
برهنه پای و سر با روی پُر خاک
درمنه می‌کشید و آه می‌کرد
میان خار خود را راه می‌کرد
شه آمد پیشش و گفت ای گرامی
زبان بگشای و بر گو تا چه نامی
چنین گفتا که من محمود نامم
چو هم نام تو ام این خود تمامم
شهش گفتا که ماندم در شکی من
تو یک محمود باشی و یکی من
تو یک محمود و من محمودِ دیگر
کجا باشیم ما هر دو برابر
جوابش داد پیر و گفت ای شاه
همی چون هر دو برخیزیم از راه
رویم اول دو گز زینجا فروتر
بمحمودی شویم آنگه برابر
برابر گر نیم با تو که خُردم
برابر گردم آن ساعت که مردم
تو خوش بر تخت رَوکین نیلگون سقف
کند از چوبِ تختت تختهٔ وقف
چه خواهی کرد ملکی درجهانی
که نتوانی که خوش باشی زمانی
بنتوانی شدن تنها براهی
نه کارت راست آید بی سپاهی
نه هم بی چاشنی گیری خوری آب
نه شب بی پاسبانی آیدت خواب
غم ملکی چرا چندان خوری تو
که نتوانی که در وی نان خوری تو
اگر همچون کیانت تختِ عاجست
وگر برتر ز نوشروانت تاجست
نصیبت زان چنان تاجی و تختی
نخواهد بود الّا خاک لختی
چه ملکست این و تو چه پادشائی
که با میر اجل برمی نیائی
اگر یک گِرده هر روزت تمامست
چو تو دو گرده می‌جوئی حرامست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مگر محمود می‌شد با سپاهی
ز هامون تا بگردون پایگاهی
هوش مصنوعی: آیا ممکن بود که محمود با لشکری از هامون به آسمان‌ها راه پیدا کند و پایگاهی بسازد؟
سپه می‌راند هر سوئی شتابان
که تا صیدی بیابد در بیابان
هوش مصنوعی: سربازان با سرعت هرچه تمام‌تر به هر سمتی می‌تازند تا بتوانند شکار خود را در دشت پیدا کنند.
خمیده پشت پیری دید غمناک
برهنه پای و سر با روی پُر خاک
هوش مصنوعی: یک پیرمرد با کمر خمیده و حالتی غمبار دیده می‌شود که پایش برهنه است و سرش نیز عاری از پوشش، در حالی که صورتش پر از خاک است.
درمنه می‌کشید و آه می‌کرد
میان خار خود را راه می‌کرد
هوش مصنوعی: در میانه‌ی درد و رنج، تلاش می‌کند و در عین حال آه و ناله سر می‌دهد؛ اما با همه‌ی مشکلاتی که دارد، به سوی مقصدش راهی پیدا می‌کند.
شه آمد پیشش و گفت ای گرامی
زبان بگشای و بر گو تا چه نامی
هوش مصنوعی: شاه به او نزدیک شد و گفت: ای عزیز، زبانت را باز کن و بگو که نامت چیست.
چنین گفتا که من محمود نامم
چو هم نام تو ام این خود تمامم
هوش مصنوعی: او گفت: من نامم محمود است و چون نام تو نیز محمود است، همین برای من کافی است.
شهش گفتا که ماندم در شکی من
تو یک محمود باشی و یکی من
هوش مصنوعی: شهش می‌گوید که در حیرتم، آیا تو محمود هستی یا من؟
تو یک محمود و من محمودِ دیگر
کجا باشیم ما هر دو برابر
هوش مصنوعی: ما هر دو مانند هم هستیم، اما هر یک از ما ویژگی‌ها و خصوصیات متفاوت خود را داریم. در واقع، هر یک به نوعی منحصر به فردیم و نمی‌توانیم کاملاً مشابه هم باشیم.
جوابش داد پیر و گفت ای شاه
همی چون هر دو برخیزیم از راه
هوش مصنوعی: پیر پاسخ داد و گفت: ای پادشاه، بی‌آنکه از مسیر خود دور شویم، بهتر است هر دو از اینجا بلند شویم و برویم.
رویم اول دو گز زینجا فروتر
بمحمودی شویم آنگه برابر
هوش مصنوعی: ابتدا کمی به سمت پایین برویم و سپس در برابر محمود قرار بگیریم.
برابر گر نیم با تو که خُردم
برابر گردم آن ساعت که مردم
هوش مصنوعی: اگر در مقابل تو نیکو و متناسب باشم، در همان لحظه‌ای که جان می‌سپارم، به نیکی در برابر تو قرار می‌گیرم.
تو خوش بر تخت رَوکین نیلگون سقف
کند از چوبِ تختت تختهٔ وقف
هوش مصنوعی: تو بر تختی زیبا و آبی رنگ نشسته‌ای که از چوب ساخته شده و وقف شده است.
چه خواهی کرد ملکی درجهانی
که نتوانی که خوش باشی زمانی
هوش مصنوعی: چه فایده دارد اگر در این دنیا زندگی کنی و نتوانی برای مدتی هم که شده خوشحال باشی؟
بنتوانی شدن تنها براهی
نه کارت راست آید بی سپاهی
هوش مصنوعی: اگر نتوانی تنها قدم برداری، هیچ کار درست و حسابی از تو برنخواهد آمد بدون کمک و همراهی دیگران.
نه هم بی چاشنی گیری خوری آب
نه شب بی پاسبانی آیدت خواب
هوش مصنوعی: نه تنها آب را بدون طعم و مزه می‌نوشی، نه شب‌ها می‌توانی به راحتی بخوابی بدون اینکه کسی از تو محافظت کند.
غم ملکی چرا چندان خوری تو
که نتوانی که در وی نان خوری تو
هوش مصنوعی: چرا برای غم و اندوه پادشاهی اینقدر خودت را ناراحت می‌کنی، در حالی که نمی‌توانی از آن بهره‌ای ببری یا نانی به دست آوری؟
اگر همچون کیانت تختِ عاجست
وگر برتر ز نوشروانت تاجست
هوش مصنوعی: اگر تو همچون کیان، در مقام و جایگاه خود برتر هستی و بر روی تختی از عاج نشسته‌ای، یا اگر تاجی که بر سرت هست، بالاتر از زیبایی انوشروان است، به همین دلیل تو مقام و ارزشت بالا است.
نصیبت زان چنان تاجی و تختی
نخواهد بود الّا خاک لختی
هوش مصنوعی: سرنوشتی که برای تو رقم خواهد خورد، بیشتر از یک تکه خاک نخواهد بود، حتی اگر آرزوی تاج و تخت داشته باشی.
چه ملکست این و تو چه پادشائی
که با میر اجل برمی نیائی
هوش مصنوعی: این شعر به این معنی است که وضعیت تو و مقام تو به چه اندازه اهمیت دارد وقتی که سرنوشت و مرگ حتمی است و نمی‌توانی از آن فرار کنی. در واقع، بزرگترین مقام‌ها و قدرت‌ها هم نمی‌توانند مانع از آمدن مرگ شوند.
اگر یک گِرده هر روزت تمامست
چو تو دو گرده می‌جوئی حرامست
هوش مصنوعی: اگر روزی یک گرده نان برایت کافی است، طلب کردن دو گرده نان برای تو نادرست و ناپسند است.

حاشیه ها

1403/01/23 20:03
صابر

واقعا عالیست شعری بسیار زیبا از حضرت عطار