(۱۱) حکایت آن مرد که صرّۀ در میان درمنه یافت
برای درمنه برخاست آن پاک
درمنه چون برون میکرد از خاک
برون افتاد حالی صرّهٔ زر
ازان غم دست میزد سخت بر سر
بحق گفتا که کردی تیره روزم
چه خواهم از تو؟ چیزی تا بسوزم
چرا چیزی دهی از پیشگاهم
که در حالم بسوزد، مینخواهم
من از تو عدل میخواهم ستم نه
درمنه بایدم امّا درم نه
اگر تو همّتی داری چو مردان
بهمّت خویشتن را مرد گردان
ز شاهت گر امید زرّ و سیمست
دل و جان ترا پیوسته بیمست
چرا باید طلب کردن زر و سیم
چو آخر جانت باید کرد تسلیم
بترک سیم و زر گو، جان نگه دار
که جان بهتر بسی از سیمِ بسیار
چنین آوازهٔ محمود ازان یافت
که جان او ز درویشی نشان یافت
که گر در ملک کردی کِبر پیشه
نکردی خلق ذکر او همیشه
چو سلطان میشود از فقر مذکور
توانی شد تو هم در فقر مشهور
که شاهانی که سِرّ فقر دیدند
پناه از سایهٔ زالی گزیدند
(۱۰) حکایت سنجر که پیش رکن الدین اکّاف رفت: مگر شد سنجر پاکیزه اوصاف(۱۲) حکایت سلطان محمود با پیرزن: مگر یک روز محمود نکو روی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برای درمنه برخاست آن پاک
درمنه چون برون میکرد از خاک
هوش مصنوعی: چون گل درمنه از خاک سر بر میآورد، به خاطر پاکیزگی و زیباییاش به اوج میرسد.
برون افتاد حالی صرّهٔ زر
ازان غم دست میزد سخت بر سر
هوش مصنوعی: از شدت ناراحتی، حالتی پیدا شده که گویی طلا از قلبم بیرون افتاده و با شدت بر سرم ضربه میزند.
بحق گفتا که کردی تیره روزم
چه خواهم از تو؟ چیزی تا بسوزم
هوش مصنوعی: به درستی گفتی که روزگارم سیاه شده، از تو چه خواستهام؟ چیزی که بتوانم با آن بسوزم.
چرا چیزی دهی از پیشگاهم
که در حالم بسوزد، مینخواهم
هوش مصنوعی: چرا چیزی به من میدهی که از آن نتوانم بهرهبرداری کنم و فقط باعث ناراحتیام شود؟ من به آن نیاز ندارم.
من از تو عدل میخواهم ستم نه
درمنه بایدم امّا درم نه
هوش مصنوعی: من از تو انصاف و عدل میطلبم، نه ظلم و ستم. بایستی در دل من جایی برای انصاف وجود داشته باشد، نه جایی برای ظلم.
اگر تو همّتی داری چو مردان
بهمّت خویشتن را مرد گردان
هوش مصنوعی: اگر تو اراده و تلاش داری، مانند مردان، باید خود را قوی و شجاع بسازی.
ز شاهت گر امید زرّ و سیمست
دل و جان ترا پیوسته بیمست
هوش مصنوعی: اگر امید به طلا و نقره از تو داشته باشیم، دل و جان ما دائماً در ترس و نگرانی خواهند بود.
چرا باید طلب کردن زر و سیم
چو آخر جانت باید کرد تسلیم
هوش مصنوعی: چرا باید به دنبال ثروت و مال باشی، در حالی که در نهایت باید جان خود را تسلیم کنی؟
بترک سیم و زر گو، جان نگه دار
که جان بهتر بسی از سیمِ بسیار
هوش مصنوعی: نقره و طلا را رها کن و خودت را حفظ کن، زیرا جان ارزش بیشتری دارد نسبت به ثروت زیاد.
چنین آوازهٔ محمود ازان یافت
که جان او ز درویشی نشان یافت
هوش مصنوعی: آوازه و شهرت محمود به خاطر این است که روح او به طبیعت درویشی و معنویت دست یافته است.
که گر در ملک کردی کِبر پیشه
نکردی خلق ذکر او همیشه
هوش مصنوعی: اگر در زمینت به خودبزرگبینی مشغول نبودی، مردم همیشه از او یاد میکنند.
چو سلطان میشود از فقر مذکور
توانی شد تو هم در فقر مشهور
هوش مصنوعی: وقتی که یک پادشاه از فقر و مشکلات صحبت میکند، این میتواند باعث شود که تو نیز در مورد فقر خود شناخته شوی و مشهور گردی.
که شاهانی که سِرّ فقر دیدند
پناه از سایهٔ زالی گزیدند
هوش مصنوعی: شاهانی که راز فقر را فهمیدند، از سایهٔ زالی (نابودکننده) پناه گرفتند.