گنجور

(۱۰) حکایت سنجر که پیش رکن الدین اکّاف رفت

مگر شد سنجر پاکیزه اوصاف
بخلوة پیشِ رکن الدینِ اکّاف
زبان بگشاد شیخ و گفت آنگاه
کزین شاهی نیاید ننگت ای شاه؟
که هرگز پیر زالی پُر نیازی
نسازد خویشتن را پی پیازی
که تا زان پی پیاز آن زن زال
بنستانی تو چیزی در همه حال
شهش گفتا که شیخا من ندانم
که چون از پی پیازی می‌ستانم
چنین گفت او که زالی ناتوانی
بخون دل بریسید ریسمانی
چو بفروشد باندک سیم ای شاه
خرد پیه و پیاز و هیزم آنگاه
هم از بازار ترّه می‌ستانی
هم از هیزم هم پِی، می ندانی؟
ز یک یک بُز مواشی می‌بخواهی
گدائی بِه بسی زین پادشاهی
شه آفاق نقد خویشتن یافت
ز کوة از پی پیاز پیرزن یافت
دل سنجر ازان تشویر خون شد
ببخشید از سر ناز و برون شد
گدا در راهِ او چون پادشاهست
شه دنیا گدای خاک راهست
گدای راهِ او با هیچ در دست
بدان ماند که در دستش همه هست
شهی کورا هزاران گنج کم نیست
بدان ماند که نقدش یک درم نیست
درین ره سیم و زر حرمت ندارد
که حرمت جز قوی همّت ندارد
برای یک درم درمانده باشد
ولی دست ازجهان افشانده باشد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مگر شد سنجر پاکیزه اوصاف
بخلوة پیشِ رکن الدینِ اکّاف
هوش مصنوعی: آیا سنجر با ویژگی‌های نیک و پاکیزه‌اش، در دل خلوص در کنار رکن‌الدین اکّاف قرار گرفت؟
زبان بگشاد شیخ و گفت آنگاه
کزین شاهی نیاید ننگت ای شاه؟
هوش مصنوعی: شیخ زبان خود را باز کرد و گفت: "ای شاه، چه ننگی در این حکمرانی برای تو وجود دارد؟"
که هرگز پیر زالی پُر نیازی
نسازد خویشتن را پی پیازی
هوش مصنوعی: هرگز شخصی که به سن و سالی رسیده و نیازهای زیادی دارد، خودش را به خاطر یک چیز کم ارزش، مانند پیاز، بی‌نیاز نمی‌سازد.
که تا زان پی پیاز آن زن زال
بنستانی تو چیزی در همه حال
هوش مصنوعی: با اشاره به تلاش و زحمت‌های شخصی، می‌گوید که حتی در سخت‌ترین شرایط و هنگام برخورد با مشکلات، نباید ناامید شد و باید همچنان در پی آرزوها و اهداف خود بود. اگرچه ممکن است در مسیر با موانع زیادی روبرو شویم، اما همواره باید بر ادامه راه پایبند بمانیم.
شهش گفتا که شیخا من ندانم
که چون از پی پیازی می‌ستانم
هوش مصنوعی: شیخ گفت: من نمی‌دانم چگونه باید از پی پیازی درخواست کنم و آن را بگیرم.
چنین گفت او که زالی ناتوانی
بخون دل بریسید ریسمانی
هوش مصنوعی: او گفت: زالی که ناتوان است، به خون دل یک ریسمان را پاره کرده است.
چو بفروشد باندک سیم ای شاه
خرد پیه و پیاز و هیزم آنگاه
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ، هنگامی که بر اثر کمی نقره و پول، چیزهای بی‌ارزش مانند پیه، پیاز و هیزم به فروش برسد، این نشان‌دهنده‌ی دوران سخت و فقر است.
هم از بازار ترّه می‌ستانی
هم از هیزم هم پِی، می ندانی؟
هوش مصنوعی: تو هم از بازار سبزی می‌خری، هم هیزم، هم پیاز؛ اما نمی‌دانی؟
ز یک یک بُز مواشی می‌بخواهی
گدائی بِه بسی زین پادشاهی
هوش مصنوعی: اگر از هر یک از بزهای دام‌ها چیزی بخواهی، زندگی به مراتب بهتری از این پادشاهی خواهد بود.
شه آفاق نقد خویشتن یافت
ز کوة از پی پیاز پیرزن یافت
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که فردی با تلاش و جستجو توانسته است ارزش و هویت واقعی خود را پیدا کند. او در مسیر جستجو، چیزهای غیرمنتظره را کشف کرده و به نتایج جالبی رسیده است. در نتیجه، او به درکی عمیق‌تر از خود و جهان پیرامونش دست یافته است.
دل سنجر ازان تشویر خون شد
ببخشید از سر ناز و برون شد
هوش مصنوعی: دل سنجر به خاطر آن تحرک و جنبش، پر از خون و رنج شد، اما او با ناز و محبت از آن وضعیت گذشت و بیرون آمد.
گدا در راهِ او چون پادشاهست
شه دنیا گدای خاک راهست
هوش مصنوعی: زندگی در خدمت و عشق به او، حتی برای بی‌پناه‌ترین افراد، همانند مقام و تیپ پادشاهی است. در واقع، بزرگ‌ترین جایگاه در دنیا، خدمت به او و افتادن در خاک راه اوست.
گدای راهِ او با هیچ در دست
بدان ماند که در دستش همه هست
هوش مصنوعی: انسانی که در پی حق و حقیقت است، با هیچ چیز در دستش احساس کمبود نمی‌کند، زیرا در درونش تمام دارایی‌ها و ارزش‌ها را دارد.
شهی کورا هزاران گنج کم نیست
بدان ماند که نقدش یک درم نیست
هوش مصنوعی: پادشاهی که نابینا است، دارای گنج‌ها و ثروت‌های زیادی است، اما این ثروت‌ها به اندازه‌ای ارزش ندارند که ارزش واقعی‌اش تنها یک درم باشد.
درین ره سیم و زر حرمت ندارد
که حرمت جز قوی همّت ندارد
هوش مصنوعی: در این مسیر، طلا و نقره ارزش و احترامی ندارند، چرا که احترام تنها متعلق به کسی است که همت و اراده قوی داشته باشد.
برای یک درم درمانده باشد
ولی دست ازجهان افشانده باشد
هوش مصنوعی: وقتی که کسی به اندازه یک درهم پول نیاز داشته باشد ولی از دنیا و زخارف آن بی‌نیاز شده باشد.