گنجور

(۹) حکایت محمود با درویش بر سر راه

مگر محمود می‌شد با سپاهی
رسیدش پیش درویشی براهی
سلامی کرد شاه او را دران دشت
علیکی گفت آن درویش و بگذشت
بلشکر گفت شاه پاک عنصر
که بینید آن گدا با آن تکبّر
بدو درویش گفت ار هوشمندی
گدا خود چون توئی بر من چه بندی
که در صد شهر وده افزون رسیدم
بهر مسجد گدائی تودیدم
چو جَوجَو نیم جَو بر هر سرائی
نوشتند از پی چون تو گدائی
ندیدم هیچ بازار و دکانی
که از ظلمت نبود آنجا فغانی
کنون گر بینش چشمت تمامست
ز ما هر دو گدا بنگر کدامست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مگر محمود می‌شد با سپاهی
رسیدش پیش درویشی براهی
هوش مصنوعی: آیا ممکن بود محمود با سپاهی از راهی به دیدار یک درویش برسد؟
سلامی کرد شاه او را دران دشت
علیکی گفت آن درویش و بگذشت
هوش مصنوعی: در آن دشت، شاه به درویش سلامی می‌کند و درویش نیز جواب می‌دهد و می‌رود.
بلشکر گفت شاه پاک عنصر
که بینید آن گدا با آن تکبّر
هوش مصنوعی: سربازان به شاه نیکوکار گفتند که ببینید آن گدا چگونه با اقرار به فقر و نیاز، خود را بزرگ و متکبر جلوه می‌دهد.
بدو درویش گفت ار هوشمندی
گدا خود چون توئی بر من چه بندی
هوش مصنوعی: به درویش گفت: اگر تو عاقل و دانا هستی، پس چرا گدایی مثل تو بر من حکومت می‌کند؟
که در صد شهر وده افزون رسیدم
بهر مسجد گدائی تودیدم
هوش مصنوعی: من در صد شهر و ده به جستجوی مساجد رفتم و در هر کجا که بودم، با درخدمت بودن و گدایی کردن روبرو شدم.
چو جَوجَو نیم جَو بر هر سرائی
نوشتند از پی چون تو گدائی
هوش مصنوعی: در هر خانه‌ای که می‌روی، نام تو را به عنوان گدا نوشته‌اند، درست مانند گدایی که در نصف روز تنها یک مشت جَو دارد.
ندیدم هیچ بازار و دکانی
که از ظلمت نبود آنجا فغانی
هوش مصنوعی: در هیچ بازاری و هیچ مغازه‌ای نیست که صدای فریاد و ناله‌ای به خاطر ظلمت و ناامیدی به گوش نرسد.
کنون گر بینش چشمت تمامست
ز ما هر دو گدا بنگر کدامست
هوش مصنوعی: اکنون اگر چشمت به همه چیز باز است، هر دو گدا را تماشا کن و ببین کدام یک از ما بیشتر در خور توجه است.