(۳) حکایت آن مرد که صدقه بدرویشان میداد
بزرگی گفت پر شوقست جانم
که شد عمری که من دربندِ آنم
که از من صدقهٔ برسد بدرویش
که آن صدقه نبیند کس کم و بیش
چو رفتست این دقیقه بر زبانش
چنین گفتست هاتف آن زمانش
که تو باید اگر صاحب یقینی
که آن صدقه که بخشیدی نه بینی
تو همچون مُردهٔ بد مینمائی
که خود را مُرده و زنده بلائی
نخواهی زندگانی گر بدانی
که مردن بهترت زین زندگانی
اگر تو پیش دان و پیش بینی
همه کم کاستی خویش بینی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بزرگی گفت پر شوقست جانم
که شد عمری که من دربندِ آنم
هوش مصنوعی: یک شخصیت بزرگ اظهار میکند که روحش با شوق و اشتیاقی عمیق درگیر است، چرا که او برای مدت طولانی به چیزی وابسته و درگیر بوده است.
که از من صدقهٔ برسد بدرویش
که آن صدقه نبیند کس کم و بیش
هوش مصنوعی: از من چیزی به درویش میرسد که هیچکس نه آن را کم میبیند و نه زیاد.
چو رفتست این دقیقه بر زبانش
چنین گفتست هاتف آن زمانش
هوش مصنوعی: وقتی این لحظه بر زبانش جاری شده، آن صدا در آن زمان چنین گفته است.
که تو باید اگر صاحب یقینی
که آن صدقه که بخشیدی نه بینی
هوش مصنوعی: اگر به راستی مطمئن هستی که صدقهای که دادهای را نمیبینی، باید به این آگاهی برسی که نباید به آن وابسته باشی.
تو همچون مُردهٔ بد مینمائی
که خود را مُرده و زنده بلائی
هوش مصنوعی: تو مثل کسی به نظر میرسی که در حالت مرگ است، اما در واقع خود را در میان زندگی و مرگ میکنی.
نخواهی زندگانی گر بدانی
که مردن بهترت زین زندگانی
هوش مصنوعی: اگر بدانید که مرگ بهتر از زندگی است، هرگز زندگی را نخواهید خواست.
اگر تو پیش دان و پیش بینی
همه کم کاستی خویش بینی
هوش مصنوعی: اگر تو توانایی و دانش کافی داشته باشی، در آن صورت میتوانی نقصها و کمبودهای خود را بهتر ببینی و درک کنی.