گنجور

(۱۹) حکایت آن دزد که گرفتار شد

مگر شد ناگهی دزدی گرفتار
ز گرد راه بردندش سوی دار
امان می‌خواست از عجز و نیازی
که ریزد آب و بگزارد نمازی
که یا رب در چنین وقتی وجائی
که می‌بینم بهر موئی بلائی
ببین تاتیغِ قهرت بر سر دار
چه می‌آرد برویم آخر کار
تو از قهرم چنین حیران گرفته
من از مهر تو ترک جان گرفته
چنینم من که گفتم تو چنانی
کنون جان می‌دهم دیگر تو دانی
چنین ده جان اگر جان می‌دهی تو
وگرنه عمر تاوان می‌دهی تو
اگر خونت زند از قهر او جوش
مکن هرگز بلطف او را فراموش
سبک رو چون گرانجانی زره نیست
بشادی زو که غم رادستگه نیست
عروسی جهان ماتم نیرزد
که صد شادی او یک غم نیرزد
چو خواهد کرد گردونت پیاده
سواری را بکن ابرو گشاده

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مگر شد ناگهی دزدی گرفتار
ز گرد راه بردندش سوی دار
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی دزدی را پیدا کردند و او را از کنار راه بردند به سمت دار.
امان می‌خواست از عجز و نیازی
که ریزد آب و بگزارد نمازی
هوش مصنوعی: شخصی می‌خواهد از کمبود و نیازهایی که باعث می‌شود در زندگی‌اش احساس ناتوانی کند، رهایی یابد. او دوست دارد این مشکلات را دور کند تا بتواند به آرامش برسد و به فعالیت‌های معنوی مانند نماز بپردازد.
که یا رب در چنین وقتی وجائی
که می‌بینم بهر موئی بلائی
هوش مصنوعی: ای پروردگارا، در این زمان و مکان که مشاهده می‌کنم، برای هر مویی، بلا و مصیبتی وجود دارد.
ببین تاتیغِ قهرت بر سر دار
چه می‌آرد برویم آخر کار
هوش مصنوعی: به تأثیر خشم و قهر تو نگاه کن که در نهایت چه بر سر ما خواهد آورد.
تو از قهرم چنین حیران گرفته
من از مهر تو ترک جان گرفته
هوش مصنوعی: تو با بی‌مهری و قهر خود من را مات و مبهوت کرده‌ای، و من از محبت و عشق تو دل و جانم را از دست داده‌ام.
چنینم من که گفتم تو چنانی
کنون جان می‌دهم دیگر تو دانی
هوش مصنوعی: من به تو گفته بودم که چگونه باشی، حالا جانم را می‌دهم و دیگر خودت می‌دانی چه باید بکنی.
چنین ده جان اگر جان می‌دهی تو
وگرنه عمر تاوان می‌دهی تو
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی جانت را به حق بدهی، این کار را بکن، وگرنه عمرت را بیهوده صرف می‌کنی.
اگر خونت زند از قهر او جوش
مکن هرگز بلطف او را فراموش
هوش مصنوعی: اگر از خشم او دلت به درد آمد و خونت بگذرد، هرگز محبت او را فراموش نکن.
سبک رو چون گرانجانی زره نیست
بشادی زو که غم رادستگه نیست
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالتی از شادابی و سبکی اشاره دارد. بیان می‌کند که وقتی کسی از بار سنگین غم رها می‌شود و روحیه‌ای خوش و سبک پیدا می‌کند، دیگر جایی برای نگرانی و غم باقی نمی‌ماند. در این حالت، فرد می‌تواند به زندگی و شادی بیشتر توجه کند و از زحمت‌ها و مشکلات رهایی یابد.
عروسی جهان ماتم نیرزد
که صد شادی او یک غم نیرزد
هوش مصنوعی: عروسی دنیا به اندازه‌ی یک غم نمی‌ارزد، چرا که صد شادی او ارزش یک اندوه را ندارد.
چو خواهد کرد گردونت پیاده
سواری را بکن ابرو گشاده
هوش مصنوعی: وقتی که مقدر باشد، به راحتی سوار بر شتر زندگی می‌شوی؛ بنابراین با دست باز و بدون نگرانی به استقبال آن برو.