(۴) حکایت پیمبر در شب معراج
پیمبر در شب معراج ناگاه
یکی دریای اعظم دید در راه
ملایک گردِ آن استاده خَیلی
گشاده هر یکی از دیده سَیلی
پیمبر گفت ای پاکان بیکبار
چرا گرئید پیوسته چنین زار
ز غیب الغیب چون فرمان بدادند
زبان در پیشِ پیغامبر گشادند
کز آنگه باز کین گردون خمیدست
خدا از نور ما را آفریدست
وز آنگه باز میگرئیم از آنگاه
بقومی ز امّتت کایشان درین راه
چنان دانند و در باری نباشند
که درکارند و در کاری نباشند
ندانند و ز پنداری که دارند
دران پندار عمری میگذرانند
بدین نقدی که تو داری و دانی
چگونه میکنی بازارگانی
اگر بودی غم دینت زمانی
نبودی هر دمت در دین زیانی
بکن کاری که اینجا مردِ کاری
که چون آنجا رَوی در زیرِ باری
دریغا سودِ بسیارت زیان شد
که راهت محو گشت و کاروان شد
دریغا عمرِ خود بر باد دادی
نه نیکو عمرِ خود را داد دادی
دگر از حق چه خواهی زندگانی
که قدر این قدر هم میندانی
کسی کو قدرِ یک جَو عمر نشناخت
بگنجی عمر نتواند سرافراخت
مده بر باد عمرت رایگانی
که بر بادست عمر و زندگانی
چنین عمری که گر خواهی زمانی
کسی نفروشدت هرگز بجانی
(۳) حکایت قحط و جواب دادن طاوس: مگر شد آشکارا قحط سالی(۵) حکایت مرد حریص و ملک الموت: حریصی در میان مست و هشیار
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پیمبر در شب معراج ناگاه
یکی دریای اعظم دید در راه
هوش مصنوعی: در شب معراج، پیامبر به طور ناگهانی دریای وسیعی را در مسیر خود مشاهده کرد.
ملایک گردِ آن استاده خَیلی
گشاده هر یکی از دیده سَیلی
هوش مصنوعی: فرشتگان دور آن استاد بسیار تماشایی هستند و هر کدام از یک چشمه زیبایی مینگرند.
پیمبر گفت ای پاکان بیکبار
چرا گرئید پیوسته چنین زار
هوش مصنوعی: پیامبر فرمود: ای پاکان، چرا همیشه اینقدر مظلوم و غمگین هستید و بیوقفه اشک میریزید؟
ز غیب الغیب چون فرمان بدادند
زبان در پیشِ پیغامبر گشادند
هوش مصنوعی: وقتی که از عالم پشت پرده فرمان صادر شد، زبانها در برابر پیامبر به سخن آمدند.
کز آنگه باز کین گردون خمیدست
خدا از نور ما را آفریدست
هوش مصنوعی: از زمانی که این فضا و دنیا به ما ظلم کرده، خداوند ما را از نور خودش آفریده است.
وز آنگه باز میگرئیم از آنگاه
بقومی ز امّتت کایشان درین راه
هوش مصنوعی: از آن زمان به بعد، ما از آن لحظه باز میگردیم به گروهی از پیروانت، که آنها در این مسیر هستند.
چنان دانند و در باری نباشند
که درکارند و در کاری نباشند
هوش مصنوعی: برخی افراد میدانند و آگاهند، اما در عمل هیچ نقشی ندارند و کاری انجام نمیدهند.
ندانند و ز پنداری که دارند
دران پندار عمری میگذرانند
هوش مصنوعی: آنها نمیدانند و به توهماتی که دارند، زندگی خود را سپری میکنند.
بدین نقدی که تو داری و دانی
چگونه میکنی بازارگانی
هوش مصنوعی: تو با این دانش و تجربهای که داری، میدانی چگونه باید در بازار تجارت عمل کنی.
اگر بودی غم دینت زمانی
نبودی هر دمت در دین زیانی
هوش مصنوعی: اگر در حفظ دین خود سستی کنی، هر لحظه ممکن است به آن آسیب برسانی.
بکن کاری که اینجا مردِ کاری
که چون آنجا رَوی در زیرِ باری
هوش مصنوعی: هر کاری که در این دنیا انجام میدهی، باید به گونهای باشد که وقتی به دنیای دیگر رفتی، تحت فشار و دشواری قرار نگیری.
دریغا سودِ بسیارت زیان شد
که راهت محو گشت و کاروان شد
هوش مصنوعی: متأسفانه، سود زیادی که میتوانستی از آن ببری، به زیان تبدیل شد. زیرا راهی که در آن گام بر میداشتی، به کلی ناپدید شد و تو در میان کاروانها گم شدی.
دریغا عمرِ خود بر باد دادی
نه نیکو عمرِ خود را داد دادی
هوش مصنوعی: ای افسوس که عمر خود را تباه کردی، نه اینکه به خوبی از عمر خود بهره نبردی و آن را به درستی مصرف نکردی.
دگر از حق چه خواهی زندگانی
که قدر این قدر هم میندانی
هوش مصنوعی: اگر نمیدانی که چه ارزشی دارد زندگی و از حقیقت چه میطلبی، پس از زندگی چه انتظاری داری؟
کسی کو قدرِ یک جَو عمر نشناخت
بگنجی عمر نتواند سرافراخت
هوش مصنوعی: کسی که ارزش یک روز از عمرش را درک نکند، نمیتواند به مقام بلند زندگی دست یابد.
مده بر باد عمرت رایگانی
که بر بادست عمر و زندگانی
هوش مصنوعی: عمر و زندگی خود را بیهوده و به هدر نده، زیرا زندگی همواره در حال گذر و نابودی است.
چنین عمری که گر خواهی زمانی
کسی نفروشدت هرگز بجانی
هوش مصنوعی: زندگی به گونهای است که اگر بخواهی، هیچکس هرگز نمیتواند جانت را به چیزی بفروشد.