برگردان به زبان ساده
رسید اسکندر رومی بجائی
طلب میکرد از آنجا آشنائی
هوش مصنوعی: اسکندر رومی به مکانی رسید که در آنجا در جستجوی چیزی بود و از آنجا با فردی آشنا شد.
که تا چیزی ز حکمت یاد گیرد
ز شاگردی یکی اُستاد گیرد
هوش مصنوعی: انسان برای یادگیری و کسب دانش نیاز دارد تا تحت نظر یک استاد یا معلم قرار بگیرد. فقط با بودن در کنار یک راهنماست که میتواند به درک عمیقتری از مسائل حکمت دست یابد.
رهت علمست اگر شاه جهانی
تو ذوالقرنین گردی گر بدانی
هوش مصنوعی: اگر راه تو علم و دانش باشد، تو به مانند ذوالقرنین، پادشاهی بزرگ و جهانی خواهی شد، اگر به این مسئله آگاه باشی.
بدو گفتند اینجا هست مردی
که در دین نیست او را هم نبردی
هوش مصنوعی: به او گفتند در اینجا مردی هست که به دین وابسته نیست و تو او را هم با خودت نبردی.
گروهی مردمش دیوانه خوانند
گروهی کامل و مردانه دانند
هوش مصنوعی: عدهای از مردم او را دیوانه مینامند، در حالی که برخی دیگر او را انسان کاملی میدانند.
وطن گه بر در دروازه دارد
به عزلت در جهان آوازه دارد
هوش مصنوعی: وطن به زودی درِ خود را به روی ما میگشاید و در عین حال در دلما و در گوشههای عالم شهرت و آوازهای دارد.
سکندر کس فرستاد و بخواندش
کسی کانجا شد القصّه براندش
هوش مصنوعی: سکندر کسی را فرستاد تا نامهای به او بدهد، اما وقتی او به مقصد رسید، دیگر آن شخص آنجا نبود و رفت.
بدو گفتا رسول شه که برخیز
ملک میخواندت منشین و مستیز
هوش مصنوعی: پیامبر پادشاه به او گفت: برخیز! ملک تو را میطلبد، پس ننشین و دراز نکش.
اجابت کن چه گر بر تو گرانست
که ذوالقرنین سلطان جهانست
هوش مصنوعی: خواستی که به درخواستت پاسخ داده شود، هرچند ممکن است برایت سخت باشد، زیرا ذوالقرنین پادشاه بزرگ جهان است.
زبان بگشاد آن مرد یگانه
که من آزادم از شاه زمانه
هوش مصنوعی: آن مرد منحصر به فرد با شجاعت سخن گفت و اعلام کرد که من از سلطنت زمانه آزاد هستم.
که آن کس را که شاهت بندهٔ اوست
خداوندش منم کی دارمش دوست
هوش مصنوعی: هر کسی که زیر دست و اطاعت توست، من صاحب او هستم و به همین خاطر او را دوست ندارم.
شهت از بندگان بندهٔ ماست
نباید رفت پیش او مرا راست
هوش مصنوعی: این شعر میگوید که یکی از مقامهای بلند در سرای ما، بندهای از بندگان است و نباید به طور مستقیم به او مراجعه کرد. به نوعی بیانگر این است که باید با احتیاط و احترام به این مقام نزدیک شد و مستقیم به او نرفت.
رسول آمد بداد ازمرد پیغام
بخشم آمد ازو شاه نکونام
هوش مصنوعی: پیامبری آمد و به ما خبر داد که از دل این مرد، نیکیها و بخششها سرچشمه میگیرد و شاه نیکو نامی از او برمیخیزد.
پس آنگه گفت یا دیوانه مردیست
و یا از جاهلی بیگاه مردیست
هوش مصنوعی: پس او گفت، یا این مرد دیوانه است، یا از روی ناآگاهی و جهالت در این زمان به چنین جملاتی میزند.
چو من هم بندهام حق را و هم دوست
که گوید حق تعالی بندهٔ اوست
هوش مصنوعی: من نیز همچون دیگر بندگان خدا هستم و به دوستی نسبت به او افتخار میکنم، زیرا خداوند میفرماید که بنده اوست.
نیارد خواند نه شاه و نه درویش
مرا از بندگان بندهٔ خویش
هوش مصنوعی: نه شاه و نه درویش، هیچکدام مرا نخواندند، زیرا من از بندگان بندهی خودم هستم.
بر او رفت و کرد آنگه سلامش
جوابی داد درخورد مقامش
هوش مصنوعی: او به سمت او رفت و بعد از سلام، جوابی متناسب با مقام و جایگاهش دریافت کرد.
شهش گفتا چرا گر کاردانی
مرا از بندگان بنده خوانی
هوش مصنوعی: شهش پرسید که چرا اگر من دانا و ماهر هستم، مرا از میان بندگان به عنوان یک بنده میخوانی؟
جوابش داد مرد و گفت ای شاه
بزیر پای کردی عالمی راه
هوش مصنوعی: مرد به پادشاه پاسخ داد و گفت: ای شاه، تو با اقدام خود بر سر مردم دنیا راهی را باز کردهای.
که تا بر آبِ حیوان دست یابی
نمیری زندگی پیوست یابی
هوش مصنوعی: تا وقتی که به منبع حیات و اصالت دسترسی پیدا نکنی، زندگیات به طور مداوم ادامه نخواهد یافت.
کنون این را امل گویند ای شاه
ترا چون بندگان افکنده در راه
هوش مصنوعی: اکنون این را نادانی مینامند، ای پادشاه، مانند بندگانی که در مسیر زمین افتادهاند.
بهم آوردهٔ صد دست لشگر
که تا مالک شوی بر هفت کشور
هوش مصنوعی: به خاطر یکصد نیروی جنگی که کنار هم جمع شدهاند، این امکان فراهم میشود که تو بر هفت سرزمین فرمانروایی کنی.
کنون این حرص باشد گر بدانی
که او را بندهٔ بسته میانی
هوش مصنوعی: اکنون اگر بفهمی که این حرص و طمع تو را مانند بندی به اسیر خود کشانده است، میتوانی به وضعیت خود پی ببری.
چو در حرص و امل افکندهٔ تن
خداوند تو آمد بندهٔ من
هوش مصنوعی: وقتی که انسان در دام حرص و آرزوهای بیپایه گرفتار میشود، خداوند تو را به عنوان بندهای برای خود برمیگزیند.
چو از حرص و امل درّنده باشی
به پیش بندهٔ من بنده باشی
هوش مصنوعی: اگر از حسد و آرزوهای بیپایان پرهیز نکنی، در برابر بندگان من هم، تو همچون یک بنده خواهی بود.
امل چون شاخ زد جاوید امان خواست
ز تو آب حیات از بهرِ آن خواست
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که امل، مانند شاخهای که جوانه میزند، از تو خواسته است که به او آب حیات ببخشی تا بتواند ادامه حیات دهد. او به دنبال امان و زندگی جاوید است.
ولی حرصت جهان میخواست ازتو
سپه چندین ازان میخواست از تو
هوش مصنوعی: ولی تندروی و حرص تو برای دنیا، باعث شده که جهان، خواستههای زیادی از تو داشته باشد.
کسی کو طالب جان و جهانست
اگر جان و جهانش نیست زانست
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال زندگی و دنیا است، اگر زندگی و دنیایی نداشته باشد، به همین خاطر است.
چو برجان و جهان خویش لرزی
بر جان و جهان پس هیچ نرزی
هوش مصنوعی: اگر بر جان و دنیای خود لرزشی بیفتد، دیگر هیچ چیز نمیتواند به تو آرامش دهد.
جهان و جان ترا بس جاودانی
چو تو نه مرد این جان وجهانی
هوش مصنوعی: این دنیا و وجود تو مثل جاودانگی است. هیچ انسانی به این اندازه جاودانی و باارزش نیست.
زدو چشم سکندر خون روان شد
دلش میگفت ازین غم خون توان شد
هوش مصنوعی: چشمان سکندر، اشک و خون جاری کرد و دل او در دلش احساس زخم بزرگی میکرد که طاقت تحمل آن در او نبود.
سکندر گفت او دیوانهٔ نیست
که عاقلتر ازو فرزانهٔ نیست
هوش مصنوعی: سکندر گفت: او دیوانه نیست، چرا که هیچ فرد عاقلتری از او وجود ندارد.
بسا راحت که آمد زو بروحم
تمامست از سفر این یک فتوحم
هوش مصنوعی: زیاد پیش آمده که از آرامش و راحتی لذت بردهام و حالا روح من از این سفر به سرانجام رسیده است. این تنها یک خیال و تصور است.
ز بیم مرگ آب زندگانی
سکندر جُست و مُرد اندر جوانی
هوش مصنوعی: سکندر از ترس مرگ از آب حیات بهره برد، اما در نهایت در جوانی فوت کرد.
چه پرسی قصّهٔ سدّ سکندر
توئی هم سدِّ خویش از خویش بگذر
هوش مصنوعی: اگر دربارهٔ داستان سد سکندر سوال میکنی، بدانی که خود تو هم همچون سدّی باید از خودت و موانع درونت عبور کنی.
وجود تو ترا سدیست در پیش
تو پیوسته دران سد مانده در خویش
هوش مصنوعی: وجود تو مانند سدی است که همیشه در مقابل تو قرار دارد و تو به خاطر آن، در درون خود محبوس ماندهای.
توئی در سدِّ خود یاجوج و ماجوج
که طوق گردنت سدّیست چون عُوج
هوش مصنوعی: تو همانند یاجوج و ماجوج هستی که در سدّ خود به دام افتادهای و گردن بندت مانند سدی است که تو را محدود کرده است.
تو گر برگیری از پیش این تُتُق را
چو عوج بن عُنُق طَوق عُنُق را
هوش مصنوعی: اگر تو این گره و مشکل را از پیش خود برداری، همانند عوج بن عنق، که گردن را در بر گرفته است، تو نیز از قید و بند رهایی خواهی یافت.
اگر آزاد کردی گردن خویش
برستی زین همه غم خوردن خویش
هوش مصنوعی: اگر گردن خود را از بند آزاد کنی، همه غمها و نگرانیهای خود را رها کردهای.
وگرنه صد هزاران پرده بینی
درون پرده جان مرده بینی
هوش مصنوعی: اگر به درون خود توجه نکنی، هزاران حجاب و مانع را میبینی، اما در واقع چیزی جز روح مرده و بیجان در آن وجود ندارد.
وگر خواهی کز آتش بگذری تو
بآتش گاهِ دنیا ننگری تو
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از آتش رهایی یابی، نباید به آتش دنیای حاضر نگاه کنی.
اگر موئی خیانت کرده باشی
بکوهی آتشین در پرده باشی
هوش مصنوعی: اگر کوچکترین خیانتی کرده باشی، به اندازه یک کوه آتشین در معرض دید خواهی بود.
چو بر آتش گذشتن عین راهست
چه پرسی گر سیاوش بیگناهست
هوش مصنوعی: وقتی که بر آتش قدم میگذاری، خودِ این عمل نشان دهندهی راه درست است. پس چه جای سوالی باقی میماند که آیا سیاوش بیگناه است یا نه؟
ترا گر حق محابا مینکردی
بیک نفست تقاضا مینکردی
هوش مصنوعی: اگر تو به حق و حقیقت بیپرده و بدون هیچ ملاحظهای رفتار میکردی، هرگز از یک نفر چیزی درخواست نمیکردی.
نگونساری مردم از محاباست
محابا گر نبودی کژ شدی راست
هوش مصنوعی: اگر نبودند مشکلات و موانع، وضع مردم به طور طبیعی دچار آشفتگی و انحراف میشد.
ترا چندین بلا در پیش آخر
چه میخواهی بگو از خویش آخر
هوش مصنوعی: چرا وقتی با مشکلات زیادی روبهرو هستی، باز هم چیزی از دلت نمیگویی؟ بر این حال باید بگویی چه میخواهی.
جهانی خصم گرد آوردهٔ تو
بترس از مرگ آخر مردهٔ تو
هوش مصنوعی: دنیا، دشمنانی برای تو جمع کرده است، پس از مرگ بترس که در نهایت تو نیز به سرنوشت آنها گرفتار خواهی شد.