(۱۰) حکایت بهلول و حلوا و بریان
چو غالب گشت بر بهلول سوداش
زُ بَیده داد بریانی و حلواش
نشست و شاد میخورد، آن یکی گفت
که میندهی کسی را، او برآشفت
که حق چون این طعامم این زمان داد
چگونه این زمان با او توان داد
ترا هرچ او دهد راضی بدان باش
وگر دستت دهد هم داستان باش
که هر حکت که از پیشان روانست
تو نشاسی و درخورد تو آنست
(۹) حکایت آن مرغ که در سالی چهل روز بیضه نهد: یکی مرغیست اندر کوه پایه(۱۱) سؤال موسی از حق سبحانه و تعالی: مگر پرسید موسی ازخداوند
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو غالب گشت بر بهلول سوداش
زُ بَیده داد بریانی و حلواش
هوش مصنوعی: زمانی که غالب بر بهلول پیروز شد، به او غذایی مانند بریان و حلوا داد.
نشست و شاد میخورد، آن یکی گفت
که میندهی کسی را، او برآشفت
هوش مصنوعی: او نشسته بود و شادانه مینوشید. یکی از حاضران گفت که چرا کسی را دعوت نمیکنی. این سخن موجب خشم او شد.
که حق چون این طعامم این زمان داد
چگونه این زمان با او توان داد
هوش مصنوعی: حق در این دنیا مانند غذایی است که به من داده شده؛ اینک چگونه میتوانم با او در این زمان ارتباط برقرار کنم؟
ترا هرچ او دهد راضی بدان باش
وگر دستت دهد هم داستان باش
هوش مصنوعی: هر چیزی که به تو میدهد، با آن راضی باش و اگر هم دستی بسپارد، با او همداستان شو.
که هر حکت که از پیشان روانست
تو نشاسی و درخورد تو آنست
هوش مصنوعی: هر حرکتی که از پیشانی (فکر) برمیآید، تو آن را درک کن و آن را مناسب خود بدان.