گنجور

(۹) حکایت آن مرغ که در سالی چهل روز بیضه نهد

یکی مرغیست اندر کوه پایه
که در سالی نهد چل روز خایه
به حد شام باشد جای او را
به سوی بیضه نبوَد رای او را
چو بنهد بیضه در چل روز بسیار
شود از چشمِ مردم ناپدیدار
یکی بیگانه مرغی آید از راه
نشیند بر سر آن بیضه آنگاه
چنان آن بیضها زیر پر آرد
که تا روزی ازو بچّه برآرد
چنانشان پرورد آن دایه پیوست
که ندهد هیچکس را آن قدر دست
چو جَوقی بچّهٔ او پر برآرند
بیک ره روی در یکدیگر آرند
درآید زود مادرشان بپرواز
نشیند بر سر کوهی سرافراز
کند بانگی عجب از دور ناگاه
که آن خیل بچه گردند آگاه
چو بنیوشند بانگِ مادر خویش
شوند از مرغِ بیگانه برخویش
بسوی مادر خود بازگردند
وزان مرغ دگر ممتاز گردند
اگر روزی دو سه ابلیس مغرور
گرفتت زیرِ پر هستی تو معذور
که چون گردد خطاب حق پدیدار
بسوی حق شوی ز ابلیس ناچار
چنان شو تو که گر آید اجل پیش
تنت مانده بوَد جان رفته بی‌خویش
اگر پیش از اجل مرگیت باشد
ز مرگ جاودان برگیت باشد
چراغی در بیابانست جانت
که مشکات تن آمد سدِّ آنت
چو این مشکات برخاست آن بیابان
شود جاوید چون خورشید تابان
عجایب در دلت بیش از شمارست
تو گر آگه شوی بسیار کارست
بنو هر دم تو در دین پیش می‌آی
ز خود میرو همی با خویش می‌آی
که درهر بیخودی و در خودی تو
کنی از پس جهانی پُر بَدی تو
که تا از هر بَدی اندر ره راز
جهانی نیکوئی یابی عوض باز
بهرچت او دهد دلشاد می‌باش
وگر ندهد خوش و آزاد می‌باش
از آنجا هرچه آید باز ندهی
وگر بد آیدت آواز ندهی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی مرغیست اندر کوه پایه
که در سالی نهد چل روز خایه
هوش مصنوعی: در کوهپایه، پرنده‌ای هست که در طول یک سال فقط سی روز تخم می‌گذارد.
به حد شام باشد جای او را
به سوی بیضه نبوَد رای او را
هوش مصنوعی: جای او به اندازه شام است و به سوی بیضه نخواهد رفت.
چو بنهد بیضه در چل روز بسیار
شود از چشمِ مردم ناپدیدار
هوش مصنوعی: زمانی که تخم‌مرغی در مدت سی روز در زیر خاک پنهان می‌شود، از دید مردم کاملاً ناپدید می‌شود.
یکی بیگانه مرغی آید از راه
نشیند بر سر آن بیضه آنگاه
هوش مصنوعی: یک بیگانه که شبیه مرغ است از راه می‌رسد و بر روی آن تخم می‌نشیند.
چنان آن بیضها زیر پر آرد
که تا روزی ازو بچّه برآرد
هوش مصنوعی: به گونه‌ای او را زیر بال و پر خود می‌گیرد که روزی فرزندی از او به دنیا می‌آید.
چنانشان پرورد آن دایه پیوست
که ندهد هیچکس را آن قدر دست
هوش مصنوعی: آن دایه به قدری آن‌ها را خوب تربیت کرده که هیچ‌کس در دنیا نتواند به اندازه او به آن‌ها محبت کند.
چو جَوقی بچّهٔ او پر برآرند
بیک ره روی در یکدیگر آرند
هوش مصنوعی: وقتی گروهی از بچه‌ها به یکدیگر نزدیک می‌شوند و در کنار هم قرار می‌گیرند، انگار که به سمت یک هدف مشترک حرکت می‌کنند.
درآید زود مادرشان بپرواز
نشیند بر سر کوهی سرافراز
هوش مصنوعی: مادرشان به سرعت بیرون می‌آید و بر بالای کوهی بلند و سربلند پرواز می‌کند.
کند بانگی عجب از دور ناگاه
که آن خیل بچه گردند آگاه
هوش مصنوعی: صدایی عجیب و ناگهانی از دور به گوش می‌رسد که آن جمعیت متوجه این صدا می‌شوند.
چو بنیوشند بانگِ مادر خویش
شوند از مرغِ بیگانه برخویش
هوش مصنوعی: وقتی فرزندی صدای مادرش را می‌شنود، نسبت به آن احساس نزدیکی و تعلق می‌کند و وابستگی‌اش به مادرش بیشتر می‌شود، در حالی که صدای دیگران برایش بی‌معنا و بیگانه است.
بسوی مادر خود بازگردند
وزان مرغ دگر ممتاز گردند
هوش مصنوعی: به سمت مادر خود بازمی‌گردند و از آنجا جلوه‌ای دیگر خواهند یافت.
اگر روزی دو سه ابلیس مغرور
گرفتت زیرِ پر هستی تو معذور
هوش مصنوعی: اگر روزی چند ابلیس خودخواه تو را در چنگال خود بگیرد، باید بدانی که به خاطر وجود تو، این کار قابل توجیه است.
که چون گردد خطاب حق پدیدار
بسوی حق شوی ز ابلیس ناچار
هوش مصنوعی: زمانی که ندای حق آشکار شود، ناگزیر به سوی حق خواهید رفت و از وسوسه‌های ابلیس دور خواهید شد.
چنان شو تو که گر آید اجل پیش
تنت مانده بوَد جان رفته بی‌خویش
هوش مصنوعی: به گونه‌ای رفتار کن که اگر مرگ به سراغت آمد، جانت بدون هویت و ریشه باقی بماند.
اگر پیش از اجل مرگیت باشد
ز مرگ جاودان برگیت باشد
هوش مصنوعی: اگر قبل از موعد مقرر مرگت، بمیری، این مرگ می‌تواند موجب جاودانگی‌ات شود.
چراغی در بیابانست جانت
که مشکات تن آمد سدِّ آنت
هوش مصنوعی: جان تو مانند چراغی در بیابان است که وجود ظاهری‌ات مانند مشکاتی (محفظه‌ای برای نگهداری چراغ) مانع درخشش و تابش آن می‌شود.
چو این مشکات برخاست آن بیابان
شود جاوید چون خورشید تابان
هوش مصنوعی: وقتی این چراغ روشن شود، آن بیابان مانند خورشید درخشان و جاودانه خواهد شد.
عجایب در دلت بیش از شمارست
تو گر آگه شوی بسیار کارست
هوش مصنوعی: اگر از قلبت آگاه شوی، متوجه می‌شوی که دنیای شگفتی‌ها در آن بیشتر از آن چیزی است که به نظر می‌رسد.
بنو هر دم تو در دین پیش می‌آی
ز خود میرو همی با خویش می‌آی
هوش مصنوعی: هر لحظه در دین و ایمان خود جلو برو و از خودت فاصله نگیر، زیرا همیشه به همراه خودت خواهی آمد.
که درهر بیخودی و در خودی تو
کنی از پس جهانی پُر بَدی تو
هوش مصنوعی: در هر حالتی که داری، چه بی‌خودی و چه در خودی، تو می‌توانی بر موانع و بدی‌های جهان غلبه کنی.
که تا از هر بَدی اندر ره راز
جهانی نیکوئی یابی عوض باز
هوش مصنوعی: برای آنکه از هر بدی دور بمانی و در مسیر خود به رازها و خوبی‌های جهان پی ببری، باید عوضی را در نظر بگیری.
بهرچت او دهد دلشاد می‌باش
وگر ندهد خوش و آزاد می‌باش
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو شادی و خوشی می‌دهد، خوشحال و شاد باش، و اگر چیزی به تو نداد، باز هم آزاد و خوشحال باش.
از آنجا هرچه آید باز ندهی
وگر بد آیدت آواز ندهی
هوش مصنوعی: هر چیزی که از آنجا به سراغت بیاید، نباید آن را پس بدهی و اگر صدای بدی به گوشت برسد، باز هم نباید واکنشی نشان بدهی.

حاشیه ها

1388/03/01 16:06
رسته

بیت: 2
غلط: بجد شام
درست: به حد شام

----
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1399/04/11 10:07

حکایت پرنده ای که هر سال 40 تخم می گذارد سپس پر می کشد و ناپدید می شود.
پرنده بیگانه ای بر سر تخمهای او می نشیند و چون دایه ای مهربان جوجه ها را به دنیا می آورد و می پروراند.
پس از آن مادرشان به پرواز می آید و از سر کوه آوازشان می دهد
چون صدای مادر در جانشان نشست به سویش باز می گردند و از پرنده بیگانه جدا می شوند.
-ابلیس این پرنده بیگانه است و آدمیان آشنای حقیقی خداوند .
چراغی در بیابانست جانت
که مشکات تن آمد سد آنت
چو این مشکات برخاست آن بیابان
شود جاوید چون خورشید تابان
-جسم چراغی است که تو را از خورشید همیشه تابنده( در جان) بازمی دارد.
به نو هر دم تو در دین پیش می آی
ز خود میر و همی با خویش می آی
که در هر بیخودی و خودی تو
کنی از پس جهانی پر بدی تو
که تا از هر بدی اندر ره راز
جهانی نیکوئی یابی عوض باز
-نو بازخوانی دین: هر لحظه پیش رو و تازه شو(فقر و فنا- مردن از خویش و تولد دوباره)، تنها به این گونه از جهان پر از بدی، می توانی عبور کنی.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح