(۷) حکایت شیخ ابوسعید با معشوق خویش
فرستادست شیخ مهنه سه چیز
خلالی و کلاهی و شکر نیز
بر معشوق، چون معشوق آن دید
بنپذیرفت کز مخلوق آن دید
بخادم گفت با شیخت چنین گوی
که ما را باز شد کلّی ازین خوی
خلال آن را بکار آید که پیوست
بجز خون خوردنش چیزی دهد دست
چو من خون خوارهٔ پیوسته باشم
تو دانی کز خلالت رَسته باشم
شکر آن را بکار آید که از قهر
نباید خوردنش یک شربتی زهر
چو این تلخی نخواهد شد ز کامم
تو دانی کین شکر باشد حرامم
کلاه آن را بود لایق که سر داشت
و یا از سر سرموئی خبر داشت
کسی کو چون گریبان بی سر آید
کجا هرگز کلاهش در خور آید
سه چیز تو ترا ای زندگانی
مرا یک چیز بس دیگر تو دانی
کسی کو نقد خورشید الهی
بدست آرد دگر داند ملاهی
اگر تو برگِ سرّ عشق داری
به بیبرگی تو دایم سردرآری
که گر این سر همی خوانی جهانی
نمیباید سر خویشت زمانی
که چون از شمع سر یابد جدائی
سواد جمع یابد روشنائی
قلم را سر بریدن سخت زیباست
وگرنه زو نه بیند کس خطی راست
چو برخیزی ز باطل حق دهندت
مقیّد بفگنی مطلق دهندت
ز پیش خویشتن بر بایدت خاست
که تا این کار بنشیند ترا راست
که تا با خویش میآئی تو پیوست
هم آنگاهی شود معشوق از دست
(۶) حکایت سلطان ملکشاه با پاسبان: شبی برفی عظیم افتاد در راه(۸) حکایت ایاز با سلطان: ایاز سیمبر در خواب خوش بود
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فرستادست شیخ مهنه سه چیز
خلالی و کلاهی و شکر نیز
هوش مصنوعی: شیخ مهنه سه چیز را فرستاده است: خلال دندان، کلاهی و مقداری شکر.
بر معشوق، چون معشوق آن دید
بنپذیرفت کز مخلوق آن دید
هوش مصنوعی: معشوق وقتی محبت و زیبایی را در محبوبش دید، به راحتی او را پذیرفت، زیرا آن زیبایی وجودی از مخلوق را مشاهده کرده بود.
بخادم گفت با شیخت چنین گوی
که ما را باز شد کلّی ازین خوی
هوش مصنوعی: به خدمتکارش گفت که با استادش اینطور صحبت کند که ما به طور کلی از این رفتار آزاد شدهایم.
خلال آن را بکار آید که پیوست
بجز خون خوردنش چیزی دهد دست
هوش مصنوعی: این جمله به این مفهوم اشاره دارد که در مواقعی که نیاز به همکاری و تعامل وجود دارد، تنها خونریزی و آسیب زدن نتیجهای نخواهد داشت. بلکه فرد باید از روشهای موثر و سازنده استفاده کند تا به نتیجهای مثبت دست یابد. در واقع، توانایی برقراری ارتباط و همکاری مهمتر از ایجاد آسیب و تنش است.
چو من خون خوارهٔ پیوسته باشم
تو دانی کز خلالت رَسته باشم
هوش مصنوعی: اگر من دائم در حال سیاهچشمی و بدخواهی باشم، تو میدانی که از ویژگیهای تو دوری کردهام.
شکر آن را بکار آید که از قهر
نباید خوردنش یک شربتی زهر
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر قهر و تلخی اش به زهر تشبیه شود، تنها در صورتی شکر میتواند مفید باشد که از غم و سختی دور بماند.
چو این تلخی نخواهد شد ز کامم
تو دانی کین شکر باشد حرامم
هوش مصنوعی: وقتی که این تلخی از زندگیام برطرف نشود، تو میدانی که این شکر برای من ممنوع است.
کلاه آن را بود لایق که سر داشت
و یا از سر سرموئی خبر داشت
هوش مصنوعی: کسی که سر و عقل دارد، شایستگی و لیاقت کلاه را دارد، یا دست کم از وجود کلاه خبر دارد.
کسی کو چون گریبان بی سر آید
کجا هرگز کلاهش در خور آید
هوش مصنوعی: کسی که همچون کسی که گریبانش بدون سر باشد، هرگز نمیتواند کلاهی بر سر بگذارد. در واقع، این جمله به این معناست که انسان باید در موقعیت مناسب و با شرایط منطقی اقدام کند، و اگر شرایط او نامناسب باشد، نمیتواند انتظار چیزهای مناسب را داشته باشد.
سه چیز تو ترا ای زندگانی
مرا یک چیز بس دیگر تو دانی
هوش مصنوعی: زندگی من تحت تأثیر سه چیز قرار دارد، اما چیزی که تو میدانی و من نمیدانم، متفاوت است.
کسی کو نقد خورشید الهی
بدست آرد دگر داند ملاهی
هوش مصنوعی: کسی که بهرهای از درخشش و زیباییهای واقعی و الهی داشته باشد، دیگر به چیزهای بیارزش و سطحی نمیپردازد و نمیتواند به آسانی به تنهایی زندگی کند.
اگر تو برگِ سرّ عشق داری
به بیبرگی تو دایم سردرآری
هوش مصنوعی: اگر تو راز عشق را در دل داری، هرگز نباید از نبودنش احساس سرما و بیحوصلگی کنی.
که گر این سر همی خوانی جهانی
نمیباید سر خویشت زمانی
هوش مصنوعی: اگر این سر را هم بخوانی، نباید مدت زیادی بر سر خود باقی بمانی، چون جهانی برای تو وجود ندارد.
که چون از شمع سر یابد جدائی
سواد جمع یابد روشنائی
هوش مصنوعی: زمانی که شعله شمع خاموش شود، تاریکی به جای خود مینشیند و روشنی از بین میرود.
قلم را سر بریدن سخت زیباست
وگرنه زو نه بیند کس خطی راست
هوش مصنوعی: بریدن قلم به شکل زیبا و هنرمندانهای انجام میشود و در غیر این صورت، کسی نمیتواند خطی صحیح و زیبا بنویسد.
چو برخیزی ز باطل حق دهندت
مقیّد بفگنی مطلق دهندت
هوش مصنوعی: زمانی که از دروغ و نادرستی فاصله بگیری و به حقیقت رو بیاوری، به تو آزادی و رهایی خواهند بخشید و از قید و بندهای محدود رها میشوی.
ز پیش خویشتن بر بایدت خاست
که تا این کار بنشیند ترا راست
هوش مصنوعی: باید از خودت فراتر بروی و تلاش کنی، تا بتوانی به درستی به این کار ادامه دهی.
که تا با خویش میآئی تو پیوست
هم آنگاهی شود معشوق از دست
هوش مصنوعی: وقتی تو با خودت در ارتباط میکنی، آن لحظه است که معشوقت از دستانت دور میشود.