(۵) حکایت دیوانه که رازی با حق گفت
یکی دیوانهٔ کو بود در بند
بلب میگفت رازی با خداوند
یکی بر لب نهادش گوش حالی
که تا واقف شود زان سرِّ عالی
بحق میگفت: این دیوانهٔ تو
که بود او مدّتی هم خانهٔ تو
چو در خانه نگنجیدی تو با او
که در خانه تو میبایست یا او
بحکم تو کنون زین خانه رفتم
چو توهستی من دیوانه رفتم
درین مذهب که جز این هیچ ره نیست
بترکه ما و من شرک و گنه نیست
برون آ ای پسر زین خانهٔ تنگ
که بار تو گرانست و خرت لنگ
ازینجا رخت سوی لامکان کش
بُراق عشق را در زیرِ ران کش
که بار عشق را جان بارگیرست
ولی میدان خلدش ناگزیرست
ملازم باش این در راه که ناگاه
بقرب خویشتن خاصت کند شاه
حضور تست اصل تو و گر هیچ
حضور تو همی باید دگر هیچ
اگر تو حاضر درگاه گردی
ز مقبولان قرب شاه گردی
(۴) حکایت شوریده دل بر سر گور: یکی شوریدهٔ میشد سحرگاه(۶) حکایت سلطان ملکشاه با پاسبان: شبی برفی عظیم افتاد در راه
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی دیوانهٔ کو بود در بند
بلب میگفت رازی با خداوند
هوش مصنوعی: یک دیوانهای وجود داشت که در زندان به سر میبرد و با زبان بیزبان رازی را با خداوند در میان میگذاشت.
یکی بر لب نهادش گوش حالی
که تا واقف شود زان سرِّ عالی
هوش مصنوعی: کسی چیزی را بر لب او گذاشت و به او گوشزد کرد تا درکی از آن راز بزرگ پیدا کند.
بحق میگفت: این دیوانهٔ تو
که بود او مدّتی هم خانهٔ تو
هوش مصنوعی: به راستی درست میگفت: این فرد دیوانهٔ تو که بود، مدتی در کنار تو زندگی کرد.
چو در خانه نگنجیدی تو با او
که در خانه تو میبایست یا او
هوش مصنوعی: اگر در خانه نتوانستی با کسی که باید در آنجا باشد، زندگی کنی، پس بهتر است که او را ترک کنی.
بحکم تو کنون زین خانه رفتم
چو توهستی من دیوانه رفتم
هوش مصنوعی: با توجه به حکم و دستور تو، من اکنون از این خانه خارج شدم، زیرا تو هستی و من به خاطر تو دیوانهوار رفتم.
درین مذهب که جز این هیچ ره نیست
بترکه ما و من شرک و گنه نیست
هوش مصنوعی: در این دین و مذهب هیچ راهی جز این وجود ندارد که خود را از تعلقات منیت و گناه دور کنیم.
برون آ ای پسر زین خانهٔ تنگ
که بار تو گرانست و خرت لنگ
هوش مصنوعی: خارج شو ای پسر از این خانهٔ کوچک، زیرا بار سنگین تو و قیمتتو ناتوانی تو را سنگین کرده است.
ازینجا رخت سوی لامکان کش
بُراق عشق را در زیرِ ران کش
هوش مصنوعی: از اینجا به سمت جاهایی برو که هیچ مکان و محدودیتی در آن نیست، و عشق را مانند براق (پیکری سریع و شگفتانگیز) زیر ران خود بکش.
که بار عشق را جان بارگیرست
ولی میدان خلدش ناگزیرست
هوش مصنوعی: عشق به اندازهای سنگین و دشوار است که تنها روح میتواند آن را تحمل کند، اما برای ورود به بهشت و رسیدن به مقام والای آن، نمیتوان از سختیها و مشکلات آن فرار کرد.
ملازم باش این در راه که ناگاه
بقرب خویشتن خاصت کند شاه
هوش مصنوعی: همواره در این مسیر قدم بزن که ناگهان ممکن است که شاهی تو را به سمت خود بخواند.
حضور تست اصل تو و گر هیچ
حضور تو همی باید دگر هیچ
هوش مصنوعی: حضور تو مهمترین مسئله است و اگر هیچ چیز دیگری نباشد، باز هم وجود تو کافیست.
اگر تو حاضر درگاه گردی
ز مقبولان قرب شاه گردی
هوش مصنوعی: اگر در درگاه خداوند حاضر باشی و به بندگی او بپردازی، به جمع مقربان و محبوبان نزد او خواهی پیوست.