(۴) حکایت شوریده دل بر سر گور
یکی شوریدهٔ میشد سحرگاه
سر خاک بزرگی دید در راه
بسی سنگ نکو بر هم نهاده
یکی نقش قوی محکم نهاده
زمانی نیک چون آنجا باستاد
دل خود پیش جان او فرستاد
چنین گفت او که این شخصی که خفتست
ندارد هیچ، ازان کارش نهفست
چنین مردی قوی جان عزیزش
نمیبینم درین ره هیچ چیزش
جز این سنگی که بر گورش نهادند
نصیبی از همه کَونش ندادند
بدو گفتند روشن کن تو ما را
چنان کین راز گردد آشکارا
چنین گفت او که این مردیست خفته
بترک دنیی و عقبی گرفته
نه دنیا دارد و نه آخرت نیز
که او بودست خواهان دگر چیز
ولی چه سود کان چیزیست کز عز
بکس نرسید و نرسد نیز هرگز
پس او گر راستی ور پیچ دارد
همه از دست داده هیچ دارد
جهانی را که چندین ضرّ و نفعست
ببین تا حدِّ او از خفض و رفعست
بروز این جمله در چشمت نهد راست
شبت در خشم گرداند کم و کاست
بینداز این جهان پیچ بر پیچ
چو بر خوان جهانی هیچ بر هیچ
تو این بنهادن و برداشتن بین
ز هیچی این همه پنداشتن بین
طریقت چیست نقد جان فکندن
که خود را در غلط نتوان فکندن
چو چشمت نیست دایم در غلط باش
که نقش راه زن آمد ز نقّاش
اگرچه دردِ بی اندازه هستست
بکلی کی دهد معشوق دستست
که تا عاشق بوَد پیوسته سوزان
وزو پیوسته معشوقش فروزان
همه کس را چو در خوردست معشوق
بکلی کی رسد هرگز بمخلوق
نباشد آگهی در خورد ما را
ز شوق او بماند درد مارا
توئی عاشق ترا بِه دل که سوزد
تو دل میسوز تا او میفروزد
اگر داری سر این گر نداری
جز این ره هیچ ره دیگر نداری
درو معدوم شو ای گشته موجود
تو واو در نمیگنجد چه مقصود
(۳) حکایت شبلی با آن جوان در بادیه: مگر شبلی چو شمعی سر بسر سوز(۵) حکایت دیوانه که رازی با حق گفت: یکی دیوانهٔ کو بود در بند
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی شوریدهٔ میشد سحرگاه
سر خاک بزرگی دید در راه
هوش مصنوعی: یک نفر مست و دیوانه صبح زود در مسیر خود بر سر مزار بزرگی قرار گرفت.
بسی سنگ نکو بر هم نهاده
یکی نقش قوی محکم نهاده
هوش مصنوعی: بسیاری از سنگهای خوب و باکیفیت را جمع کرده و بر روی هم گذاشتهاند و یکی از آنها را به شکلی محکم و با استحکام در معرض نمایش قرار دادهاند.
زمانی نیک چون آنجا باستاد
دل خود پیش جان او فرستاد
هوش مصنوعی: در زمانی خوب، دل خود را به پیش او فرستاد و در آنجا با آرامش ایستادگی کرد.
چنین گفت او که این شخصی که خفتست
ندارد هیچ، ازان کارش نهفست
هوش مصنوعی: او گفت: این شخصی که خوابیده هیچ چیزی ندارد و از کارهای او بهرهای نیست.
چنین مردی قوی جان عزیزش
نمیبینم درین ره هیچ چیزش
هوش مصنوعی: این مردی که قوی و دلیر است، من در این راه هیچ چیز از عزیزانش نمیبینم.
جز این سنگی که بر گورش نهادند
نصیبی از همه کَونش ندادند
هوش مصنوعی: تنها چیزی که بر مزارش گذاشتند یک سنگ است و بیش از این در زندگیاش هیچ بهره و نصیبی از جهان نبرده است.
بدو گفتند روشن کن تو ما را
چنان کین راز گردد آشکارا
هوش مصنوعی: به او گفتند که ما را روشن کن و به ما راه را نشان بده تا این راز برای همگان آشکار شود.
چنین گفت او که این مردیست خفته
بترک دنیی و عقبی گرفته
هوش مصنوعی: او گفت که این مرد به قدری در دنیا و آخرت از خواب غفلت بیرون آمده است که از همه چیز فاصله گرفته و در آرامش به سر میبرد.
نه دنیا دارد و نه آخرت نیز
که او بودست خواهان دگر چیز
هوش مصنوعی: او نه به دنبال دنیا است و نه آخرت، زیرا خواستهاش چیزی دیگر است.
ولی چه سود کان چیزیست کز عز
بکس نرسید و نرسد نیز هرگز
هوش مصنوعی: ولی چه فایده دارد که چیزی به دست آید که از عزت شخصی حاصل نشود و هرگز هم نخواهد شد؟
پس او گر راستی ور پیچ دارد
همه از دست داده هیچ دارد
هوش مصنوعی: اگر کسی راستگو باشد، حتی اگر دروغی بر زبان بیاورد، در نهایت همه چیز را از دست داده و هیچ چیز ندارد.
جهانی را که چندین ضرّ و نفعست
ببین تا حدِّ او از خفض و رفعست
هوش مصنوعی: به دنیا نگاهی بینداز که پر از فرصتها و مشکلات است و بفهم که این جهان، محدود به ارتفاعات و پستیهاست.
بروز این جمله در چشمت نهد راست
شبت در خشم گرداند کم و کاست
هوش مصنوعی: این جمله در چشمانت به وضوح نمایان میشود و شبهای تو را در خشم و تنش میافزاید و هر چه که در آن شبها کم و کاستی وجود دارد، هم بیشتر میشود.
بینداز این جهان پیچ بر پیچ
چو بر خوان جهانی هیچ بر هیچ
هوش مصنوعی: در این جهان پر از پیچیدگیها و دشواریها، مانند این است که وقتی به میزی نگاه میکنی که هیچ چیز روی آن نیست، فقط باید در نظر داشته باشی که در نهایت همه چیز به هیچ جا ختم میشود.
تو این بنهادن و برداشتن بین
ز هیچی این همه پنداشتن بین
هوش مصنوعی: به تو میگویم که اگر نگاه کنی به چگونگی ساختن و کنار گذاشتن چیزها، خواهی دید که از هیچ، این همه اندیشه و مفهوم به وجود آمده است.
طریقت چیست نقد جان فکندن
که خود را در غلط نتوان فکندن
هوش مصنوعی: طریقت در واقع به معنای رها کردن جان و نفس خود از تعلقات دنیاست، به گونهای که نتوان در اشتباهات و خطاها غوطهور شد.
چو چشمت نیست دایم در غلط باش
که نقش راه زن آمد ز نقّاش
هوش مصنوعی: هرگاه چشمانت به درستی باز نباشد، در اشتباه خواهی بود؛ زیرا که تصویر دغلکاران از هنرمند به وجود آمده است.
اگرچه دردِ بی اندازه هستست
بکلی کی دهد معشوق دستست
هوش مصنوعی: با وجود اینکه درد و رنج زیادی وجود دارد، اما هیچ کس نمیتواند به معشوق کمک کند.
که تا عاشق بوَد پیوسته سوزان
وزو پیوسته معشوقش فروزان
هوش مصنوعی: تا زمانی که عاشق هست، همیشه در آتش عشق میسوزد و معشوقش همیشه در نور و روشنی قرار دارد.
همه کس را چو در خوردست معشوق
بکلی کی رسد هرگز بمخلوق
هوش مصنوعی: هرکس که معشوقش را به طور کامل درک کرده باشد، هرگز نمیتواند به مخلوقی دیگر دست یابد.
نباشد آگهی در خورد ما را
ز شوق او بماند درد مارا
هوش مصنوعی: ما در عطش عشق او آگاه نیستیم و این بیخبری، درد و رنج ما را بیشتر کرده است.
توئی عاشق ترا بِه دل که سوزد
تو دل میسوز تا او میفروزد
هوش مصنوعی: تو عاشق هستی و دل تو به خاطر عشق میسوزد، در حالی که دل تو نیز به خاطر او درد میکشد و میسوزد.
اگر داری سر این گر نداری
جز این ره هیچ ره دیگر نداری
هوش مصنوعی: اگر در مسیر زندگی فقط به این فکر کنی که باید به هدفی برسی و غیر از این هدف دیگری در ذهنت نداشته باشی، به احتمال زیاد هیچ راه دیگری برای پیشرفت نخواهی یافت.
درو معدوم شو ای گشته موجود
تو واو در نمیگنجد چه مقصود
هوش مصنوعی: در جستجوی وجود خود، باید به سوی فنا بروی. تو آنقدر بزرگ و مهم هستی که در محدوده واو (واژه و کلمه) نمیگنجی. به عبارتی، برای درک حقیقت وجودیات باید از قالبهای معمول فراتر بروی.
حاشیه ها
1388/03/01 16:06
رسته
بیت: 8
ظاهرا غلط: دینی
درست: دنیی
----
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.