(۷) حکایت شیخ بایزید و آن قلّاش که او را حدّ میزدند
بکاری بایزید عالم افروز
بصرّافان گذر میکرد یک روز
یکی قلاش را در پیش ره دید
ز سر تا پای او غرق گنه دید
چنان میزد کسی حدّش بغایت
که خون میریخت بیحدّ و نهایت
دران سختی نمیکرد آه قلّاش
که میخندید و پس میگفت ای کاش
که دایم همچنینم میزدندی
به تیغ آتشینم میزدندی
چنان زان رند شیخ دین عجب ماند
که در آن جایگه تا وقتِ شب ماند
چو آخر حدِّ او آمد بانجام
ازو پرسید پنهان پیر بسطام
که چندین زخم خورده خون برفته
تو چون گل مانده خندان و شکفته
نه آهی کرده نه اشکی فشانده
منم در کارِ تو حیران بمانده
مرا آگاه کن تا سرِّ این چیست
که در محنت توان خوش خوش چنین زیست
چنین گفت آن زمان قلّاش مهجور
که بود ای شیخ معشوق من از دور
ستاده بود جائی بر کناره
نبودش هیچ کاری جز نظاره
چو من میدیدمش استاده در راه
نبودم آن زمان از درد آگاه
مرا آن لحظه گر صد زخم بودی
بچشمم چشم زخمی کی نمودی
ستاده بهرِ من معشوق بر پای
چگونه من نباشم پای بر جای
چو بشنود این سخن مرد یگانه
ز چشمش گشت سَیل خون روانه
بدل میگفت ای پیر سیه روز
ازین قلّاش راه دین بیاموز
همه کار تو در دین باژگونه ست
ببین تا خود تو چونی او چگونهست
ترا زین رند دین میباید آموخت
گر آموزی چنین میباید آموخت
بسی باشد که در دین اهلِ تسلیم
ز کمتر بندهٔ گیرند تعلیم
(۶) حکایت سلطان محمود با ایاز در گرمابه: مگر روزی ایاز سیم اندام(۸) حکایت عبدالله مبارک با غلام: مگر ابن المبارک بامدادی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بکاری بایزید عالم افروز
بصرّافان گذر میکرد یک روز
هوش مصنوعی: بایزید، عارف معروف، در حال عبور از محلهای پرجنب و جوش بود که صرافان فعالیت میکردند و در آنجا، نور علم و معرفت خود را که همچون یک عالم درخشان بود، با خود داشت.
یکی قلاش را در پیش ره دید
ز سر تا پای او غرق گنه دید
هوش مصنوعی: یک کلانتر را در مسیر دید که از سر تا پا در گناهان غوطهور بود.
چنان میزد کسی حدّش بغایت
که خون میریخت بیحدّ و نهایت
هوش مصنوعی: کسی به شدت ضربهای میزد که خون به مقدار بسیار زیاد و بدون هیچ محدودیتی جاری میشد.
دران سختی نمیکرد آه قلّاش
که میخندید و پس میگفت ای کاش
هوش مصنوعی: در آن روزگار سخت، کسی که کارش نواختن و سرگرمی بود، به جای ناامیدی، میخندید و در دل آرزو میکرد کاش شرایط بهتر شود.
که دایم همچنینم میزدندی
به تیغ آتشینم میزدندی
هوش مصنوعی: من به طور مداوم و پیوسته مورد حمله و آزار قرار میگرفتم، مانند اینکه با تیغی از آتش به من ضربه میزدند.
چنان زان رند شیخ دین عجب ماند
که در آن جایگه تا وقتِ شب ماند
هوش مصنوعی: در آن مکان، شیخ دین به قدری شگفتزده شد که تا زمان شبهنگام در آنجا باقی ماند.
چو آخر حدِّ او آمد بانجام
ازو پرسید پنهان پیر بسطام
هوش مصنوعی: زمانی که مرز نهایی او فرا رسید، پیر بسطام با احتیاط از او سوال کرد.
که چندین زخم خورده خون برفته
تو چون گل مانده خندان و شکفته
هوش مصنوعی: شخصی که در زندگی زخمهای زیادی را تجربه کرده و درد و رنج بسیاری را متحمل شده، با این حال هنوز شاداب و خوشحال مانند گلی است که درخشان و شکفته شده است.
نه آهی کرده نه اشکی فشانده
منم در کارِ تو حیران بمانده
هوش مصنوعی: نه آه کشیدهام و نه اشکی ریختهام، فقط در این ماجرا، گیج و سردرگم ماندهام.
مرا آگاه کن تا سرِّ این چیست
که در محنت توان خوش خوش چنین زیست
هوش مصنوعی: به من بگو که راز چیست که در سختیها و مشکلات، میتوان با خوشحالی زندگی کرد.
چنین گفت آن زمان قلّاش مهجور
که بود ای شیخ معشوق من از دور
هوش مصنوعی: در آن زمان، دارندهی زنگ و طلا که به دور از محبوبش مانده بود، گفت: "ای شیخ، معشوق من در دور دست قرار دارد."
ستاده بود جائی بر کناره
نبودش هیچ کاری جز نظاره
هوش مصنوعی: در کناری ایستاده بود و هیچ کاری جز تماشا نداشت.
چو من میدیدمش استاده در راه
نبودم آن زمان از درد آگاه
هوش مصنوعی: زمانی که او را میدیدم در مسیر ایستاده، از درد و رنج خودم بیخبر بودم.
مرا آن لحظه گر صد زخم بودی
بچشمم چشم زخمی کی نمودی
هوش مصنوعی: اگر در آن لحظه صد زخم بر من میزدی، در چشمانم چگونه میتوانستی غم و درد زخمهای خود را نشان دهی؟
ستاده بهرِ من معشوق بر پای
چگونه من نباشم پای بر جای
هوش مصنوعی: محبوب به خاطر من ایستاده است، پس چگونه ممکن است من بیحرکت بمانم؟
چو بشنود این سخن مرد یگانه
ز چشمش گشت سَیل خون روانه
هوش مصنوعی: کسی که این سخن را میشنود، چنان تحت تاثیر قرار میگیرد که از چشمانش اشکها مانند سیل روان میشود.
بدل میگفت ای پیر سیه روز
ازین قلّاش راه دین بیاموز
هوش مصنوعی: یک پیرِ ناامید به عوض گفت: ای مرد دانا، از این فریبکار راه و رسم دین را بیاموز.
همه کار تو در دین باژگونه ست
ببین تا خود تو چونی او چگونهست
هوش مصنوعی: تمام رفتارها و اعمال تو در دین به گونهای غیرعادی و نادرست است. بهتر است به خودت نگاه کنی و ببینی که وضعیت درونیت چگونه است.
ترا زین رند دین میباید آموخت
گر آموزی چنین میباید آموخت
هوش مصنوعی: برای آموختن از کسی مانند تو که در دین و ایمان است، لازم است درسی صحیح و عمیق فرابگیرم. اگر میخواهی آموختن را آغاز کنی، باید به طریقی درست و کامل پیش بروی.
بسی باشد که در دین اهلِ تسلیم
ز کمتر بندهٔ گیرند تعلیم
هوش مصنوعی: در دین افرادی که تسلیم خداوند هستند، ممکن است که از بندگان کم اهمیتتر هم آموزشهای مهمی دریافت کنند.