(۶) حکایت سلطان محمود با ایاز در گرمابه
مگر روزی ایاز سیم اندام
چو جانها سوخت تنها شد بحمّام
رفیقی گفت با محمود پیروز
که محبوبت بحمّامست امروز
چو شه را این سخن در گوش آمد
چو دریائی دلش در جوش آمد
چو مردی حال کرده شاه عالی
سوی حمّام شد خالی و حالی
بدید القصّه روی آن پریوش
وزو دیوار گرمابه پُر آتش
ز عکس صورتش دیوار حمام
همه رقّاص گشته از در و بام
چو خسرو حُسنِ سر تا پای او دید
همه جان وقف یک یک جای او دید
دلش چون ماهئی بر تابه افتاد
وزان آتش دران گرمابه افتاد
ایاز افتاد در پایش که ای شاه
چه افتادت بگو امروز در راه
که عقل تو که عقلی بود کامل
چنان عقلی چو عقلی گشت زائل
شهش گفتا چو رویت در نظر بود
ز یک یک بندِ تو دل بیخبر بود
کنون چون دیده آمد بنده بندت
شدم چون بند بندت مستمندت
مرا از عشق رویت جان همی سوخت
کنون صد آتش دیگر برافروخت
چو یک یک بندت آمد دلنوازم
کنون من با کدامین عشق بازم
دلا معشوق را در جان نشان تو
نثارش کن ز چشم دُر فشان تو
چو او بنشست بر تخت دل تو
بینداخت آن همه رخت دل تو
تو از شادی او از جای میرو
گهی بر سر گهی بر پای میرو
تماشا میکن و میخور جهانی
که تو خوردی جهانی هر زمانی
ولی گر خلق گرد آید هزاران
کنند از جهل بر تو تیرباران
چو معشوق تو با تو در حضورست
اگر آهی کنی از کار دورست
(۵) حکایت شبلی با سائل رحمه الله: مگر شبلی بهمجلس بود یک روز(۷) حکایت شیخ بایزید و آن قلّاش که او را حدّ میزدند: بکاری بایزید عالم افروز
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مگر روزی ایاز سیم اندام
چو جانها سوخت تنها شد بحمّام
هوش مصنوعی: روزی ایاز با ظاهری زیبا و دلنشین مانند جانها، به تنهایی در حمام سوخت و به حالت درد و محنت درآمد.
رفیقی گفت با محمود پیروز
که محبوبت بحمّامست امروز
هوش مصنوعی: دوستی به محمود پیروز میگوید که محبوب تو امروز در حمام است.
چو شه را این سخن در گوش آمد
چو دریائی دلش در جوش آمد
هوش مصنوعی: وقتی این کلام به گوش پادشاه رسید، دلش مانند دریایی به جوش و خروش آمد.
چو مردی حال کرده شاه عالی
سوی حمّام شد خالی و حالی
هوش مصنوعی: وقتی مردی به حالت خوشی و نفس راحتی رسیده، فرمانروای بزرگ به سمت حمام رفت و از همه چیز فارغ و آزاد بود.
بدید القصّه روی آن پریوش
وزو دیوار گرمابه پُر آتش
هوش مصنوعی: او چهره زیبای آن دختر را دید و دیوار گرمابه را پر از آتش یافت.
ز عکس صورتش دیوار حمام
همه رقّاص گشته از در و بام
هوش مصنوعی: از تصویر چهرهاش دیوار حمام به حداکثر زیبایی رسیده و همگان به رقص و شادمانی مشغول شدهاند.
چو خسرو حُسنِ سر تا پای او دید
همه جان وقف یک یک جای او دید
هوش مصنوعی: وقتی خسرو جمال و زیبایی او را از سر تا پا مشاهده کرد، همه وجودش را فدای هر بخش از زیباییاش کرد.
دلش چون ماهئی بر تابه افتاد
وزان آتش دران گرمابه افتاد
هوش مصنوعی: دل او مانند ماهی در تابه افتاده است و از آن آتش به گرمابه افتاده است.
ایاز افتاد در پایش که ای شاه
چه افتادت بگو امروز در راه
هوش مصنوعی: ایاز به پای شاه افتاده و از او میخواهد که بگوید امروز در مسیر چه اتفاقی افتاده است.
که عقل تو که عقلی بود کامل
چنان عقلی چو عقلی گشت زائل
هوش مصنوعی: عقل تو اگر عقل کامل و بینقصی باشد، ممکن است در شرایطی خاص و در معرض مشکلات مشابه، به نوعی از بین برود یا دچار نقصان شود.
شهش گفتا چو رویت در نظر بود
ز یک یک بندِ تو دل بیخبر بود
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهات در نظر بود، دل از همه چیزهای دیگر بیخبر بود و فقط به تو توجه داشت.
کنون چون دیده آمد بنده بندت
شدم چون بند بندت مستمندت
هوش مصنوعی: اکنون که با چشم دل به تو نگاه کردم، خود را به تو وابسته و نیازمند میبینم.
مرا از عشق رویت جان همی سوخت
کنون صد آتش دیگر برافروخت
هوش مصنوعی: عشق چهره تو باعث سوختن جانم شده است، اما حالا آتشهای جدیدی در درونم شعلهور شده است.
چو یک یک بندت آمد دلنوازم
کنون من با کدامین عشق بازم
هوش مصنوعی: وقتی همهچیز به آرامش رسید، حالا من با کدام عشق دوباره شروع کنم؟
دلا معشوق را در جان نشان تو
نثارش کن ز چشم دُر فشان تو
هوش مصنوعی: ای دل، عشق را در جانت بنشان و زیباییات را به او تقدیم کن تا از چشمانت نور افشانی کند.
چو او بنشست بر تخت دل تو
بینداخت آن همه رخت دل تو
هوش مصنوعی: زمانی که او بر تخت نشسته، تمام احساسات و عشق تو را به دست میآورد و بر آن مسلط میشود.
تو از شادی او از جای میرو
گهی بر سر گهی بر پای میرو
هوش مصنوعی: شما به خاطر شادی او، بیوقفه در حال حرکت هستید؛ گاهی در جاهایی بالا و گاهی پایین میروید.
تماشا میکن و میخور جهانی
که تو خوردی جهانی هر زمانی
هوش مصنوعی: دنیا را مشاهده کن و لذت ببر از دنیایی که تو تجربه کردهای و هر بار در زمانهای مختلف متفاوت است.
ولی گر خلق گرد آید هزاران
کنند از جهل بر تو تیرباران
هوش مصنوعی: اما اگر مردم جمع شوند، هزاران نفر از نادانی به تو حمله خواهند کرد.
چو معشوق تو با تو در حضورست
اگر آهی کنی از کار دورست
هوش مصنوعی: اگر محبوب تو در کنارت باشد، هرگاه آهی بکشی، نشان میدهد که او از تو دور است.