گنجور

(۲) حکایت آن دیوانه که تابوتی دید

یکی تابوت می‌بردند بر دست
بدید از دور آن دیوانهٔ مست
یکی را گفت این مرده که بودست
که ناگه شیرِ مرگش در ربودست
بدو گفتند ای مجنون پُر شور
جوانی بود کُشتی گیرِ پُر زور
بدیشان گفت دیوانه که برنا
اگرچه بود در کُشتی توانا
ولیکن می‌ندانست آن جگرسوز
که ناگه باکه در کُشتی شد امروز
حریفی بس تواناش اوفتادست
بقوّت بی محاباش اوفتادست
چنان در خاکش افکندست و در خون
که دیگر برنخواهد خاست اکنون
ولی الحمدلله می‌توان کرد
که جائی می‌توان دید این جوانمرد
چو چاره نیسب ز افتادن کسی را
بدین دریا درافتادن بسی را
تو گر اینجا در افتی جان نداری
چو در برخاستن ایمان نداری
خوش آمد عالمت افراختی بال
فرو بردی بدین مردار چنگال
تو این ده نه گرفتی نه خریدی
همان انگار کین ده را ندیدی
نیاید هیچ عاقل در جهانی
که بر مردم سرآید در زمانی
چرا جانت بعالم باز بستست
که این عالم بیک دم باز بستست
جهان آنست گر تو مردِ آنی
شوی آنجا که هستی آن جهانی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی تابوت می‌بردند بر دست
بدید از دور آن دیوانهٔ مست
هوش مصنوعی: یک تابوت را بر دوش می‌بردند و از دور آن دیوانه‌ی مست را دیدند.
یکی را گفت این مرده که بودست
که ناگه شیرِ مرگش در ربودست
هوش مصنوعی: می‌گوید: یکی از افراد از دیگری می‌پرسد این مرده که بوده است، چرا که ناگهان مرگ او را به سراغش آورده و در چنگال مرگ افتاده است.
بدو گفتند ای مجنون پُر شور
جوانی بود کُشتی گیرِ پُر زور
هوش مصنوعی: به او گفتند ای مجنون، جوانی پر از شور و هیجان داشتی و مانند یک کشتی‌گیر قوی و نیرومند بودی.
بدیشان گفت دیوانه که برنا
اگرچه بود در کُشتی توانا
هوش مصنوعی: دیوانه به آن‌ها گفت که اگرچه جوان است، اما در کشتی‌گیری مهارت دارد.
ولیکن می‌ندانست آن جگرسوز
که ناگه باکه در کُشتی شد امروز
هوش مصنوعی: اما آن شخص آزاردهنده نمی‌دانست که امروز ناگهان با درد و رنجی مواجه خواهد شد که باعث تنش و استرس وی می‌شود.
حریفی بس تواناش اوفتادست
بقوّت بی محاباش اوفتادست
هوش مصنوعی: رقیبی بسیار قدرتمند و توانمند به زمین افتاده است، او به خاطر قدرت بی‌انتها و بدون محدودیتش به این وضعیت دچار شده است.
چنان در خاکش افکندست و در خون
که دیگر برنخواهد خاست اکنون
هوش مصنوعی: به گونه‌ای در خاک و خون غرق شده است که دیگر هرگز نخواهد توانست سر بلند کند و دوباره به زندگی بازگردد.
ولی الحمدلله می‌توان کرد
که جائی می‌توان دید این جوانمرد
هوش مصنوعی: خوشبختانه این امکان وجود دارد که در جایی این جوانمرد را مشاهده کرد.
چو چاره نیسب ز افتادن کسی را
بدین دریا درافتادن بسی را
هوش مصنوعی: وقتی که راه حلی برای جلوگیری از افتادن کسی نیست، پس تسلیم شدن به سرنوشت طبیعی است و باید با آن کنار آمد.
تو گر اینجا در افتی جان نداری
چو در برخاستن ایمان نداری
هوش مصنوعی: اگر تو در اینجا به زمین بیفتی، جانت را از دست می‌دهی، چون اگر در برخاستن ایمان نداشته باشی، به جایی نخواهی رسید.
خوش آمد عالمت افراختی بال
فرو بردی بدین مردار چنگال
هوش مصنوعی: به دنیای خودت خوش آمدی، اما با این کار خود را درگیر چیزهای بی‌ارزش کردی.
تو این ده نه گرفتی نه خریدی
همان انگار کین ده را ندیدی
هوش مصنوعی: در این روستا نه چیزی به دست آوردی و نه چیزی خریدی، گویی اصلاً این روستا را ندیدی.
نیاید هیچ عاقل در جهانی
که بر مردم سرآید در زمانی
هوش مصنوعی: هیچ فرد عاقل و دانایی در دنیایی که بدی‌ها و مشکلات بر مردم سایه افکنده، نمی‌تواند وجود داشته باشد.
چرا جانت بعالم باز بستست
که این عالم بیک دم باز بستست
هوش مصنوعی: چرا روح تو به این دنیا وابسته است در حالی که این دنیا تنها یک لحظه هم دوام ندارد؟
جهان آنست گر تو مردِ آنی
شوی آنجا که هستی آن جهانی
هوش مصنوعی: اگر تو بتوانی به حقیقت وجود خود پی ببری و درکی عمیق از خود و زندگی‌ات داشته باشی، در آن صورت می‌توانی به عمق و زیبایی واقعیات جهان دست یابی. در هر کجا که باشی، با این شناخت، به جهانی جدید و معنا دار ورود می‌کنی.

حاشیه ها

1401/04/20 13:07
مسعود امامی

تو این ده نه گرفتی نه خریدی / همان انگار کین ده را ندیدی

استاد شفیعی کدکنی می فرماید:گویا ضرب المثلی بوده است همانند « نه خانی آمده و نه خانی رفته »