گنجور

(۵) حکایت رابعه رحمها الله

مگر چون رابعه صاحب مقامی
نخورده بود یک هفته طعامی
در آن یک هفته هیچ از پای ننشست
صلوة و صوم بودش کار پیوست
چو جوع افتادگی در پایش آورد
شکستی سخت در اعضایش آورد
یکی مستوره بودش در حوالی
طعامش کاسه‌ای آورد حالی
مگر شد رابعه در درد و داغی
که تا در گیرد از جایی چراغی
چو باز آمد مگر یک گربه ناگاه
فکنده بود پست آن کاسه در راه
دگر باره برفت از بهر کوزه
که تا بگشاید آن دل‌تنگ روزه
بیفتاد آن زمانش کوزه از دست
جگر تشنه بماند و کوزه بشکست
ز دل آهی برآورد آن جگر سوز
که گفتی گشت عالم آتش‌افروز
به صد سرگشتگی می‌گفت الهی
ازین بیچارهٔ مسکین چه خواهی‌؟
فکندی در پریشانی مرا تو
به خون در چند گردانی مرا تو‌؟
خطاب آمد که گر این لحظه خواهی
به تو بخشم من از مه تا به ماهی
ولی اندوه چندین سالهٔ خویش
ز دل بیرون بریمت‌، این بیندیش
که اندوه من و دنیای محتال
نیاید جمع در یک دل به صد سال
گرت اندوه ما باید همیشه
مدامت ترک دنیا باد پیشه
ترا تا هست این‌، یک روی آن نیست
که اندوه الهی رایگان نیست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مگر چون رابعه صاحب مقامی
نخورده بود یک هفته طعامی
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که رابعه بدون اینکه مقام خاصی داشته باشد، یک هفته نان و خوراکی نخورده باشد؟
در آن یک هفته هیچ از پای ننشست
صلوة و صوم بودش کار پیوست
هوش مصنوعی: در آن یک هفته، او از انجام نماز و روزه دست نکشید و این کارها برایش به طور مداوم و پیوسته بود.
چو جوع افتادگی در پایش آورد
شکستی سخت در اعضایش آورد
هوش مصنوعی: وقتی گرسنگی به انسان فشار می‌آورد، او را به شدت وادار به شکست و تضعیف می‌کند.
یکی مستوره بودش در حوالی
طعامش کاسه‌ای آورد حالی
هوش مصنوعی: در کنار سفره‌اش، زنی پنهان بود که برای او کاسه‌ای غذا آورد.
مگر شد رابعه در درد و داغی
که تا در گیرد از جایی چراغی
هوش مصنوعی: آیا ممکن است رابعه در حالی که در رنج و ناراحتی است، به دنبال نوری از جایی باشد تا او را نجات دهد یا زندگی‌اش را روشن کند؟
چو باز آمد مگر یک گربه ناگاه
فکنده بود پست آن کاسه در راه
هوش مصنوعی: ناگهان یک گربه باعث شد که آن کاسه به زمین بیفتد. این اتفاق به گونه‌ای بود که کسی انتظارش را نداشت و مانند این بود که کاسه به طور ناگهانی از یک جا افتاده باشد.
دگر باره برفت از بهر کوزه
که تا بگشاید آن دل‌تنگ روزه
هوش مصنوعی: او دوباره به خاطر کوزه‌ای رفت تا بتواند آن دل‌آشوب را آرام کند.
بیفتاد آن زمانش کوزه از دست
جگر تشنه بماند و کوزه بشکست
هوش مصنوعی: در آن لحظه، کوزه از دست او افتاد و در نتیجه، او که تشنه بود، با شکستن کوزه خالی ماند.
ز دل آهی برآورد آن جگر سوز
که گفتی گشت عالم آتش‌افروز
هوش مصنوعی: از دل یک آهی بیرون آمد که آنقدر سوزناک بود که گویی جهان را به آتش کشید.
به صد سرگشتگی می‌گفت الهی
ازین بیچارهٔ مسکین چه خواهی‌؟
هوش مصنوعی: با حالت‌های گیج و سردرگم خود می‌گفت: آه خداوندا، از این بیچاره و درمانده چه می‌خواهی؟
فکندی در پریشانی مرا تو
به خون در چند گردانی مرا تو‌؟
هوش مصنوعی: آیا تو به قصد خود، مرا در حالت سردرگمی و نگرانی قرار داده‌ای و با این کار، زندگی‌ام را به چه حالتی درآورده‌ای؟
خطاب آمد که گر این لحظه خواهی
به تو بخشم من از مه تا به ماهی
هوش مصنوعی: پیامی به ما می‌گوید که اگر در این لحظه بخواهی، می‌توانم از زیبایی‌های آسمان، از مه تا ماه، به تو هدیه دهم.
ولی اندوه چندین سالهٔ خویش
ز دل بیرون بریمت‌، این بیندیش
هوش مصنوعی: اما به این فکر کن که می‌توانی غم و اندوهی را که سال‌ها به دوش می‌کشی، از دل خود بیرون کنی.
که اندوه من و دنیای محتال
نیاید جمع در یک دل به صد سال
هوش مصنوعی: اندوه من و دنیای فریبنده هرگز نمی‌توانند در یک دل جمع شوند، حتی اگر صد سال بگذرد.
گرت اندوه ما باید همیشه
مدامت ترک دنیا باد پیشه
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی همیشه غم و اندوه ما را تحمل کنی، بهتر است که زندگی دنیوی را رها کنی و به دنبال کارهای دیگر بروی.
ترا تا هست این‌، یک روی آن نیست
که اندوه الهی رایگان نیست
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو هستی، یک جنبه از این وجود دارد که اندوهی که از طرف خدا به انسان می‌رسد، بدون دلیل و بی‌هزینه نیست.

حاشیه ها

1397/12/09 17:03
شیرخانی

با سلام و تشکر از سایت بسیار خوبتون
نسخه ی دکتر شفیعی کدکنی و یک نسخه ی دیگر در بعد از بیت 7، دو بیت دیگر اضافه شده است که به نظر کامل تر است. همچنین ابیات 3 و 7 با اندکی تغییر آمده است که متن کامل شعر به شرح زیر می باشد:
مگر چون رابعه صاحب مقامی
نخورده بود یک هفته طعامی
دران یک هفته او از پای ننشست
صلوة و صوم بودش کار پیوست
چو گرسنگی به زیر پایش آورد
شکستی سخت در اعضایش آورد
یکی مستوره بودش در حوالی
طعامش کاسه¬ای آورد حالی
مگر شد رابعه در درد و داغی
که تا در گیرد از جایی چراغی
چو باز آمد مگر یک گربه ناگاه
فکنده بود پست آن کاسه در راه
دگر باره برفت از بهر کوزه
که بگشاید ز آب صرف روزه
چو باز آمد بمرده بُد چراغش
ز سوز آن چو شمعی شد دماغش
به تاریکی به لب او برد کوزه
که تا بگشاید آن دلتنگ روزه
بیفتاد آن زمانش کوزه از دست
جگر تشنه بماند و کوزه بشکست
ز دل آهی برآورد آن جگر سوز
که گفتی گشت عالم آتش افروز
به صد سرگشتگی می‌گفت الهی
ازین بیچاره¬ی مسکین چه خواهی؟
فکندی در پریشانی مرا تو
به¬خون¬در چند گردانی مرا تو؟
خطاب آمد که گر این لحظه خواهی
تو را بخشم من از مه تا به ماهی
ولی اندوه چندین ساله¬ی خویش
ز دل بیرون بریمت این بیندیش
که اندوه من و دنیای محتال
نیاید جمع در یک دل بصد سال
گرت اندوه ما باید همیشه
مدامت ترک دنیا باد پیشه
تو را تا هست این یک روی آن نیست
که اندوه الهی رایگان نیست
(عطّار، الهی¬نامه، 1392: 238)