(۴) حکایت زنان پیغامبر
زنان مصطفی یک روز با هم
بپرسیدند ازو کای صدر عالم
کرا داری تو از ما بیشتر دوست
اگر با ما بگوئی حال نیکوست
پیمبر گفت ای قوم دلفروز
شما را صبر باید کرد امروز
که تا فردا بگویم آنچه دانم
جواب جمله بدهم گر توانم
چو شب شد همچو روز هجر تاریک
جدا زان هر یکی را خواند نزدیک
نهانی هر زنی را خاتمی داد
همی از بهر حاجت مرهمی داد
ز هر یک حجتی بستد که یک دم
نگوید با زن دیگر زخاتم
پس پرده نهان میدارد آن راز
نبگذارد برون از پرده آواز
بآخر چون درآمد روز دیگر
رسیدند آن زنان پیش پیمبر
بپرسیدند ازان پاسخ دگر بار
زبان بگشاد پیغمبر بگفتار
که آن را دوست تر دارم ز عالم
که او را دادهام در خفیه خاتم
زنان چون این سخن از وی شنودند
همه پنهان ز هم شادی نمودند
نگه کردند در یکدیگر آنگاه
ازان سِر کس نبود البته آگاه
جدا هر یک ز سر آن خبر داشت
ولی با عایشه کاری دگر داشت
اگر دل خواهدت ای مرد ناچار
که کاری باشدت در پرده زنهار
نواله از جگر کن شاد میباش
ولی درخون دل آزاد میباش
که تا تو خون ننوشی در جدائی
نیابی ره بسر آشنائی
(۳) حکایت در حال ارواح پیش از آفریدن اجسام: چنین گفتند کان مدت که ارواح(۵) حکایت رابعه رحمها الله: مگر چون رابعه صاحب مقامی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زنان مصطفی یک روز با هم
بپرسیدند ازو کای صدر عالم
هوش مصنوعی: زنان پیامبر یک روز با هم درباره او صحبت کردند و نظرشان را در مورد مقام و بزرگی او پرسیدند.
کرا داری تو از ما بیشتر دوست
اگر با ما بگوئی حال نیکوست
هوش مصنوعی: اگر تو کسی را بیشتر از ما دوست داری، بهتر است که با ما صحبت کنی که حال ما خوب است.
پیمبر گفت ای قوم دلفروز
شما را صبر باید کرد امروز
هوش مصنوعی: پیمبر به مردم گفت: ای مردم مهربان، امروز باید صبر کنید.
که تا فردا بگویم آنچه دانم
جواب جمله بدهم گر توانم
هوش مصنوعی: تا فردا فرصت دارم تا بگویم آنچه را که میدانم و به همه سوالات پاسخ دهم اگر توانش را داشته باشم.
چو شب شد همچو روز هجر تاریک
جدا زان هر یکی را خواند نزدیک
هوش مصنوعی: وقتي شب فراميرسد، هجران مانند روز روشن است. در تاريکي شب، فاصلهاي وجود ندارد و هر يک به ديگري نزديکتر ميشود.
نهانی هر زنی را خاتمی داد
همی از بهر حاجت مرهمی داد
هوش مصنوعی: هر زنی به طور پنهانی یک انگشتر دریافت کرد که به منظور برآورده کردن نیازهایش، به او کمک میکند.
ز هر یک حجتی بستد که یک دم
نگوید با زن دیگر زخاتم
هوش مصنوعی: هر کدام دلیلی آورد که هرگز صحبت نکند با زن دیگری جز با همسرش.
پس پرده نهان میدارد آن راز
نبگذارد برون از پرده آواز
هوش مصنوعی: رازهایی که در پس پرده پنهان شدهاند، اجازه نمیدهند که صحبت یا خبری از آنها خارج شود.
بآخر چون درآمد روز دیگر
رسیدند آن زنان پیش پیمبر
هوش مصنوعی: پس از آن که روز جدید آغاز شد، آن زنان نزد پیامبر آمدند.
بپرسیدند ازان پاسخ دگر بار
زبان بگشاد پیغمبر بگفتار
هوش مصنوعی: از او دربارهی موضوع دیگری سؤال کردند، پیامبر دوباره زبان به پاسخ گشود و سخن گفت.
که آن را دوست تر دارم ز عالم
که او را دادهام در خفیه خاتم
هوش مصنوعی: من چیزی را که در پنهانی به او نشان دادهام، بیشتر از تمام جهان دوست دارم.
زنان چون این سخن از وی شنودند
همه پنهان ز هم شادی نمودند
هوش مصنوعی: زنان وقتی این حرف را از او شنیدند، به طور مخفیانه و به دور از چشم یکدیگر خوشحال شدند.
نگه کردند در یکدیگر آنگاه
ازان سِر کس نبود البته آگاه
هوش مصنوعی: آنها به یکدیگر نگریستند و وقتی این کار را کردند، البته هیچکس از راز آنها آگاه نشد.
جدا هر یک ز سر آن خبر داشت
ولی با عایشه کاری دگر داشت
هوش مصنوعی: هر یک از آنها از ماجرای اصلی آگاه بود، اما با عایشه وضعیت دیگری داشتند و ارتباط متفاوتی برقرار کرده بودند.
اگر دل خواهدت ای مرد ناچار
که کاری باشدت در پرده زنهار
هوش مصنوعی: اگر دلت به عشق کسی میتپد، ای مرد، ناچار باید کاری بکنی که پنهانی باشد و از چشم دیگران دور بماند.
نواله از جگر کن شاد میباش
ولی درخون دل آزاد میباش
هوش مصنوعی: لقمهای که میخوری را با دل شاد مصرف کن، اما در عین حال از درد و رنج درون خود آزاد باش.
که تا تو خون ننوشی در جدائی
نیابی ره بسر آشنائی
هوش مصنوعی: تا زمانی که به خاطر جدایی دلی را نرنجانی و از عشق و احساسات خود نگذری، هرگز نمیتوانی به حقیقت آشنایی و عشق واقعی دست پیدا کنی.