گنجور

(۱) حکایت سلطان سنجر با عبّاسۀ طوسی

مگر یک روز سنجر شاه عالی
بر عبّاسه آمد جای خالی
نیامد کارِ این با کارِ آن راست
چو لختی پیش او بنشست برخاست
کسی گفتش چرا خاموش بودی
نگفتی تو حدیثی نه شنودی
جوابش داد عبّاسه پس آنگاه
که چشمم آن زمان کافتاد بر شاه
جهانی پُر ز شاخ تند دیدم
بدستم داسکی بس کند دیدم
بدان داسک نیارستم درودن
ندیدم چاره جز خاموش بودن
تو گر از جاهِ دنیا شادمانی
ز جاه آخرت محروم مانی
چو گرد تو برآید مال و جاهت
شود مال تو مار و جاه چاهت
دل تو چیست موسی، نفس فرعون
چو طشتی آتشین دنیا بصد لون
اگر جبریل فرماید بود خوش
ز موسی دست آوردن به آتش
ولی گوینده گر فرعون باشد
عذاب آتش صد لون باشد
که گر در طاعتی کردی گناهی
بود هر عضوِ تو بر تو گواهی
نه کفر آنجا و نه ایمانت باشد
کز اینجا آنچه بُردی آنت باشد
همان دروی که اینجا کشته باشی
همان پوشی که اینجا رشته باشی
ترا آنجا زیان و سود با تو
همان باشد که اینجا بود با تو
نیابی شادی ای درویش آنجا
مگر شادی بری با خویش آنجا
اگر در زهر و گر در نوش میری
تو هم بار خود اندر دوش گیری
چو یک یک ذرّهٔ عالم حجابست
ترا گر ذرّهٔ باشد حسابست
قدم بر جای سرگردان چو پرگار
گران جانی مکن بگذر سبکبار

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مگر یک روز سنجر شاه عالی
بر عبّاسه آمد جای خالی
هوش مصنوعی: یک روز سنجر شاه برعباسه آمد و جای خالی را مشاهده کرد.
نیامد کارِ این با کارِ آن راست
چو لختی پیش او بنشست برخاست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که این کار با کار دیگر به خوبی جور نمی‌آید. وقتی که مدتی در کنار هم نشسته‌اند، ناگهان همه چیز تغییر می‌کند و از هم جدا می‌شوند.
کسی گفتش چرا خاموش بودی
نگفتی تو حدیثی نه شنودی
هوش مصنوعی: کسی از او پرسید چرا ساکت بودی و چیزی نگفتی؟ او در جواب هیچ داستانی را نه گفت و نه شنید.
جوابش داد عبّاسه پس آنگاه
که چشمم آن زمان کافتاد بر شاه
هوش مصنوعی: عباس به او پاسخ داد، زمانی که چشمم به شاه افتاد.
جهانی پُر ز شاخ تند دیدم
بدستم داسکی بس کند دیدم
هوش مصنوعی: در یک جهان پر از درختان سرسخت، من با داس کوچکی روبرو شدم که بسیار کارآمد بود.
بدان داسک نیارستم درودن
ندیدم چاره جز خاموش بودن
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم به این مشکل پاسخ دهم و راه حلی جز سکوت پیدا نکردم.
تو گر از جاهِ دنیا شادمانی
ز جاه آخرت محروم مانی
هوش مصنوعی: اگر از مقام و موقعیت دنیوی خوشحال هستی، بدان که از نعمت‌های آخرت بی‌بهره خواهی ماند.
چو گرد تو برآید مال و جاهت
شود مال تو مار و جاه چاهت
هوش مصنوعی: زمانی که ثروت و منزلت به سمت تو بیاید، باید بدانید که این ثروت مانند ماری خطرناک و این مقام چون چاهی عمیق است.
دل تو چیست موسی، نفس فرعون
چو طشتی آتشین دنیا بصد لون
هوش مصنوعی: دل تو چیست ای موسی، نفس فرعون مانند یک تشت آتشین است که دنیا را به هزار رنگ در می‌آورد.
اگر جبریل فرماید بود خوش
ز موسی دست آوردن به آتش
هوش مصنوعی: اگر فرشته وحی بگوید که بهتر است از موسی چیزی یاد بگیری، به راحتی می‌توانی از آتش بهره‌برداری کنی.
ولی گوینده گر فرعون باشد
عذاب آتش صد لون باشد
هوش مصنوعی: اگر سخن‌ران به اندازه فرعون قدرت و تسلط داشته باشد، عذاب‌هایی که بر او نازل می‌شود، بسیار متنوع و گوناگون خواهد بود.
که گر در طاعتی کردی گناهی
بود هر عضوِ تو بر تو گواهی
هوش مصنوعی: اگر در حال اطاعت و عبادت هستی، هر گناهی که مرتکب شوی، اعضای بدنت بر علیه تو شهادت می‌دهند.
نه کفر آنجا و نه ایمانت باشد
کز اینجا آنچه بُردی آنت باشد
هوش مصنوعی: نه در آنجا کافر هستی و نه مؤمن، زیرا هر آنچه که از این دنیا به آنجا می‌بری، حقیقتاً تو را می‌سازد.
همان دروی که اینجا کشته باشی
همان پوشی که اینجا رشته باشی
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دنیا چیزی را از دست بدهد یا به نوعی قربانی شود، در نهایت همان چیز را به نوعی دیگر در جایی دیگر تجربه خواهد کرد.
ترا آنجا زیان و سود با تو
همان باشد که اینجا بود با تو
هوش مصنوعی: در آن جا هم همان زیان و سودی که اینجا با تو هست، وجود دارد.
نیابی شادی ای درویش آنجا
مگر شادی بری با خویش آنجا
هوش مصنوعی: ای درویش، تو هیچ جا شادی را نخواهی یافت، مگر اینکه شادی را با خود به آنجا ببری.
اگر در زهر و گر در نوش میری
تو هم بار خود اندر دوش گیری
هوش مصنوعی: اگر در خوشی باشی یا در ناخوشی، در هر حال باید بار مسئولیت خود را به دوش بکشی و با آن کنار بیایی.
چو یک یک ذرّهٔ عالم حجابست
ترا گر ذرّهٔ باشد حسابست
هوش مصنوعی: هر ذره‌ای از عالم یک حجاب است، اگر تو هم ذره‌ای باشی، پس قابل شمارش خواهی بود.
قدم بر جای سرگردان چو پرگار
گران جانی مکن بگذر سبکبار
هوش مصنوعی: قدم‌هایت را مانند یک پرگار ثابت نگه‌دار و سرگردان نباش. خودت را آزاد کن و بی‌دغدغه‌تر حرکت کن.