گنجور

جواب پدر

پدر گفتش زهی شهوت پرستی
که از شهوت پرستی مست مستی
دل مردی که قید فرج باشد
همه نقد وجودش خرج باشد
ولی هر زن که او مردانه آمد
ازین شهوت بکل بیگانه آمد
چنان کان زن که از شوهر جدا شد
سر مردان درگاه خدا شد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پدر گفتش زهی شهوت پرستی
که از شهوت پرستی مست مستی
هوش مصنوعی: پدر به او گفت: عجب ولع و اشتیاقی داری که از شدت آن به حالت مستی رسیده‌ای.
دل مردی که قید فرج باشد
همه نقد وجودش خرج باشد
هوش مصنوعی: دل مردی که از آزادی محروم باشد، تمام دارایی و وجودش صرف جبران این کمبود می‌شود.
ولی هر زن که او مردانه آمد
ازین شهوت بکل بیگانه آمد
هوش مصنوعی: اما هر زنی که با شجاعت به میدان آمده، به طور کامل از این خواسته‌های نفسانی بی‌نیاز شده است.
چنان کان زن که از شوهر جدا شد
سر مردان درگاه خدا شد
هوش مصنوعی: زنی که از شوهرش جدا شد، به مقام بلندی در درگاه خدا دست یافت.

حاشیه ها

1395/11/28 01:01
اصغر

با سلام و عرض ادب
از کسانی که اهل ادب و شعر هستند و معنی این شعر را درک کردند خواهش میکنم بیان کنند تا ما نیز مستفیض شویم. سپاس

1395/11/28 21:01
nabavar

اصغر جان
برای دریافت معنی ، بهتر است شعر قبلی و بعدی را بخوانی
درین ابیات پدری به فرزندش پند میدهد که گرفتار هوی و هوس نباشد .
البته نه به زبانی که پدر امروزی با فرزند سخن می گوید
پایدار باشی

1399/01/12 09:04

آرزوی فرزند اول( دختر شاه پریان) و جواب پدر( مقاله1):
پدر گفتش زهی شهوت پرستی
که از شهوت پرستی مست مستی
پادشاه آرزوی او را اسارت در خواسته ها می داند و حکایت زنی را می آورد که مردانه از خواسته خویش درمی گذرد.
جواب فرزند( مقاله 2):
اگر شهوت نبودی در میانه
نه تو بودی و نه من در زمانه
پدر می گوید از این همه حکمت خداوند، چرا فقط حکمت بقای نسل را اختیار کردی مانند این که کسی از عیسی، خر او را مورد نظر قرار دهد.
پاسخ فرزند( مقاله 3):
مقصود فرزند است که باعث جاودانگی یادم شود.
جواب پدر: فرزند مطلوب باید از پدر معیوب(اسیر شهوت)نباشد، مگر ندیدی که ابراهیم فرزندش را قربانی می کند.
سوال پسر( مقاله 4):
با من چیست که در فراق او مثل شمع، جان به لب و پر اشتیاقم؟
پدر حکایت عشق سرپاتک هندی به دختر شاه پریان را می آورد و راز عشق را از زبان پری بیان می کند:
منم نفس تو؛ تو جوینده خود را
چرا بینا نگردانی خرد را
اگر بینی، همه عالم تو باشی
ز بیرون و درون همدم تو باشی
آرامش و پرواز روح