غزل شمارهٔ ۹۲
شیر در کار عشق مسکین است
عشق را بین که با چه تمکین است
نکشد کس کمان عشق به زور
عشق شاه همه سلاطین است
دلم از دلبران بتی بگزید
کو به رخ همچو ماه و پروین است
از لطیفی که هست آن دلبر
فخر خوبان چین و ماچین است
وصف خوبی او چه دانم گفت
هرچه گویم هزار چندین است
خوب رویی شگرف گفتاری
که به صورت فرشته آیین است
آن نگاری که روی او قمر است
طرهاش مشک عنبرآگین است
من چو فرهاد در غمش زارم
کو به حسن و جمال شیرین است
صفتش در زمانه ممتاز است
دیدنش روح را جهان بین است
آن ستم کز صنم کشید فرید
بیگمان آفت دل و دین است
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
1395/06/11 10:09
محمد حسین کشاورز
معنی
"نکشد کس کمان عشق با زور"
در بیت دوم چیست؟ این کمان کشیدن کنایه از چیست؟
1395/06/11 11:09
گمنام-۱
جناب کشاورز،
گفتاوردی است ازموبد سیستان، رستم پور هرمز:
"نادان تر مردمان اویست که دوستی زنان به درشتی جوید "
1399/03/19 19:06
سلام بر ادیبان محدر قدیم اصطلاحی بوده که میگفتند مثلا کمان فلان پهلوان را کس دیگری نمی تواند بکشد.کمان کشیدن کنایه از زورمندی بوده است منظور شاعر اینست که من قدرت کشیدن کمان عشق را ندارم---یعنی زورم به عشق او نمی رسد
1399/04/12 00:07
درود بر شما----با هزاران غذر خواهی دو سه کلمه مطلب قبل تصحیح میشود
سلام بر ادیبان محترم در قدیم....