غزل شمارهٔ ۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۹ به خوانش فرید حامد
غزل شمارهٔ ۹ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
از مصرع اول بیت چهارم مشخص میشود که قطعا عطار نیشابوری از اهل سنت مالکی نبود چراکه استحاله ی سگ را موجب پاک شدنش میداند درحالی که مالکیه اصولا سگ دا نحس نمیدانند.ولله العلم و هو العلیم!
بیت آخر هم با توجه به شدت حب موجود در آن نسبت به مولاناالامیر(ع) قرینه ای بر شافعی بودن عطار است.ولله العلم و هو العلیم!
روفیا جان،
گمان نکنم که بابک گرامی هم توضیح خوبی داشته باشد...
ولی
رنگها آنچنان که به چشم بشر می آیند به دلایل بسیاریست؛ از جمله ماهیت و کیفیت قوه بصری انسان، طول موج و فرکانس هر رنگ، آیا نور ساطع گشته و یا منعکس، ماهیت اجرام و اشیایی که نور از آن ساطع گشته، و یا درجات انعکاس، و و و ....
رنگها (spectrum of light) بخشی از (Electromagnetic radiation) می باشند که بخشی از آن توسط بینایی بشر دیده می شود و بخشهایی نه، مثل اکس ریها و گاما ریها .....
اما،
رنگ به گمانم در اشعار اشاره به ماهیت ظاهری و باطنی دارد:
رنگ رخ خوب تو آخر گواست
که در حرم لطف خدا بوده ای
رنگ تو داری که ز رنگ جهان
پاکی و همرنگ بقا بوده ای
آینه رنگ تو عکس کسیست
تو ز همه رنگ جدا بوده ای
مولانا
و نور،
نیز (electromagnetic radiation) است و بخشی از (electromagnetic spectrum) که بخشهای دیگری را نیز شامل است از جمله (Gamma rays) و (x-rays) و....
بسیاری از نورالنوار (the Light of lights) گفته اند، و یوگیها نیز از رنگهایی که مربوط به هر یک از چاکراهای فوقانیست از قرمز و اولین چاکرا (مولادهارا) تا آخرین (ساهاسرارا) و رنگ سفید و طلایی آن و رابطه آنان با انوار و رنگهایی که از برخی ستارگان ساطع و توسط برخی از کواکب منعکس....
نوری است که آن نور به آن نور توان دید
هر دیده که آن دید یقین دان که چنان دید
شاه نعمت الله
روفیا بانوی عزیزم
مباد که دامن پر سعادت شما را رها کنم، که همیشه شما را خوانده ام و می خوانم
با لیام در تماس هستم و اشعاری وزین از او توسط ایمیل دریافت می کنم
از مرسده عزیز {استادم} چند ماه است که بی خبرم
سمانه { س،م } عزیزم جور مرا در حاشیه می کشد
خوب و خوش باشید
مهری بانو
بانوی مهر
خوشحالم که قهر نکرده اید،
با آن که شما را ندیده ام هرگز نمی پسندم غبار غم بر صفحه دلهای هیچ کدامتان بنشیند،
نیکو تر دارم چلچراغ عشق در قلبهای نازکتان بسوزد و نورش کوره راه های زندگی تان را گرم و روشن کند،
شاید روزی هم ما از آن کوره راه گذر کنیم و رد پاهایتان نویدی باشد بر این که بزرگی این ره پیموده است...
درود مرا به دیگر یاران برسانید...
بابک جان
پس رنگ که طیف نور است نوعی نور است؟
یعنی بالاخره نوعی انرژی است؟
آیا همه چیز در جهان تجربی شناخته شده توسط بشر یا ماده است یا انرژی؟
البته رنگ گاهی در ادبیات معنای تعلق می دهد،
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
و جایی معنای طیف های نور،
ولی همین طیف ها نیز در نهایت سراپا تعلق هستند،
تو گویی بدون نور اصلا وجود خارجی ندارند!
خودم هم نفهمیدم چه گفتم!
با سلام و احترامیکی از عزیزان نوشته است: "بیت آخر میگوید تا چند بزبان خود را ارادتمند علی میدانی و میگویی لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار / جوانمردی جزعلی نیست و شمشیری جزذوالفقار نباشد / بیا و مثل عطار در عمل خود را ایثار کن چنانکه علی علیه السلام نیز همین میفرمود و دیگران برخود مقدم میداشت ."
در حالی که عبارت "لا عَلَیَّ و لا لی" یا به شکل کامل آن: "انت لا عَلَیَّ و لا لی"
د زبان عربی بسیار کاربرد دارد و معنای آن این است که "شما نه بر من باش و نه با من" و به اصطلاح بی طرف باش. و در شعر عطار باید این گونه خوانده شود:
چند گویی لا عَلَیُّ و لا لِیا"
و آن الف به ضرورت شعری اضافه شده است و بنابر این معنی می شود:
خویشتن را چون عطار فدا ساز و تا می خواهی بگویی که به من ارتباطی ندارد و من نه ضد تو هستم و نه با تو؟