گنجور

غزل شمارهٔ ۹

در دلم افتاد آتش ساقیا
ساقیا آخر کجائی هین بیا
هین بیا کز آرزوی روی تو
بر سر آتش بماندم ساقیا
بر گیاه نفس بند آب حیات
چند دارم نفس را همچون گیا
چون سگ نفسم نمکساری بیافت
پاک شد تا همچو جان شد پر ضیا
نفس رفت و جان نماند و دل بسوخت
ذره‌ای نه روی ماند و نه ریا
نفس ما هم رنگ جان شد گوییا
نفس چون مس بود و جان چون کیمیا
زان بمیرانند ما را تا کنند
خاک ما در چشم انجم توتیا
روز روز ماست می در جام ریز
می می‌جان جام جام‌اولیا
آسیا پر خون بران از خون چشم
چند گردی گرد خون چون آسیا
خویشتن ایثار کن عطار وار
چند گوئی لا علی و لا لیا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در دلم افتاد آتش ساقیا
ساقیا آخر کجائی هین بیا
هوش مصنوعی: در دلم آتش شعله‌ور شده، ای ساقی! کجایی؟ بیا و این آتش را آرام کن.
هین بیا کز آرزوی روی تو
بر سر آتش بماندم ساقیا
هوش مصنوعی: بیا و ببین که چقدر به خاطر دیدن تو امید داشته‌ام که به آتش عشق و آرزو سوخته‌ام، ای ساقی.
بر گیاه نفس بند آب حیات
چند دارم نفس را همچون گیا
هوش مصنوعی: من به اندازه یک گیاه به آب زندگی نیاز دارم و زندگی‌ام به نفس کشیدن وابسته است.
چون سگ نفسم نمکساری بیافت
پاک شد تا همچو جان شد پر ضیا
هوش مصنوعی: زمانی که نفس من مانند سگی گم شده و در درد رنج می‌برد، پاک و خالص شد تا مانند روحی نورانی و پر از روشنایی گردد.
نفس رفت و جان نماند و دل بسوخت
ذره‌ای نه روی ماند و نه ریا
هوش مصنوعی: زندگی به پایان رسید و تنها روح و دل سوخته باقی ماند. نه نشانه‌ای از انسانیت باقی است و نه عشق و فریب.
نفس ما هم رنگ جان شد گوییا
نفس چون مس بود و جان چون کیمیا
هوش مصنوعی: نفسی که ما داریم، به نوعی به روح و جان ما تبدیل شده است؛ به‌گونه‌ای که انگار نفس ما خاصیت مسی دارد و جان ما مانند کیمیا ارزشمند و زنده است.
زان بمیرانند ما را تا کنند
خاک ما در چشم انجم توتیا
هوش مصنوعی: آنها ما را می‌کشند تا اینکه خاک ما در چشم ستاره‌ها مانند پودر شود.
روز روز ماست می در جام ریز
می می‌جان جام جام‌اولیا
هوش مصنوعی: امروز روز ماست، شراب را در جام بریز. این شراب، جان ما را زنده می‌کند و جام ما از جام‌های اولیا پر است.
آسیا پر خون بران از خون چشم
چند گردی گرد خون چون آسیا
هوش مصنوعی: آسیا را با خون پر کن، از خون چشمان چند انسان. چگونه می‌توانی گردی و غمی را که مانند آسیا در دور خود می‌چرخد، نادیده بگیری؟
خویشتن ایثار کن عطار وار
چند گوئی لا علی و لا لیا
هوش مصنوعی: خودت را فدای دیگران کن و از سخن گفتن درباره‌ی صفات و ویژگی‌ها صرف‌نظر کن.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۹ به خوانش فرید حامد
غزل شمارهٔ ۹ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1394/11/22 18:01
ن و القلم

از مصرع اول بیت چهارم مشخص میشود که قطعا عطار نیشابوری از اهل سنت مالکی نبود چراکه استحاله ی سگ را موجب پاک شدنش میداند درحالی که مالکیه اصولا سگ دا نحس نمیدانند.ولله العلم و هو العلیم!

1394/11/22 18:01
ن و القلم

بیت آخر هم با توجه به شدت حب موجود در آن نسبت به مولاناالامیر(ع) قرینه ای بر شافعی بودن عطار است.ولله العلم و هو العلیم!

1394/11/23 10:01
بابک

روفیا جان،
گمان نکنم که بابک گرامی هم توضیح خوبی داشته باشد...
ولی
رنگها آنچنان که به چشم بشر می آیند به دلایل بسیاریست؛ از جمله ماهیت و کیفیت قوه بصری انسان، طول موج و فرکانس هر رنگ، آیا نور ساطع گشته و یا منعکس، ماهیت اجرام و اشیایی که نور از آن ساطع گشته، و یا درجات انعکاس، و و و ....
رنگها (spectrum of light) بخشی از (Electromagnetic radiation) می باشند که بخشی از آن توسط بینایی بشر دیده می شود و بخشهایی نه، مثل اکس ریها و گاما ریها .....
اما،
رنگ به گمانم در اشعار اشاره به ماهیت ظاهری و باطنی دارد:
رنگ رخ خوب تو آخر گواست
که در حرم لطف خدا بوده ای
رنگ تو داری که ز رنگ جهان
پاکی و همرنگ بقا بوده ای
آینه رنگ تو عکس کسیست
تو ز همه رنگ جدا بوده ای
مولانا
و نور،
نیز (electromagnetic radiation) است و بخشی از (electromagnetic spectrum) که بخشهای دیگری را نیز شامل است از جمله (Gamma rays) و (x-rays) و....
بسیاری از نورالنوار (the Light of lights) گفته اند، و یوگیها نیز از رنگهایی که مربوط به هر یک از چاکراهای فوقانیست از قرمز و اولین چاکرا (مولادهارا) تا آخرین (ساهاسرارا) و رنگ سفید و طلایی آن و رابطه آنان با انوار و رنگهایی که از برخی ستارگان ساطع و توسط برخی از کواکب منعکس....
نوری است که آن نور به آن نور توان دید
هر دیده که آن دید یقین دان که چنان دید
شاه نعمت الله

1394/11/23 16:01
مهری

روفیا بانوی عزیزم
مباد که دامن پر سعادت شما را رها کنم، که همیشه شما را خوانده ام و می خوانم
با لیام در تماس هستم و اشعاری وزین از او توسط ایمیل دریافت می کنم
از مرسده عزیز {استادم} چند ماه است که بی خبرم
سمانه { س،م } عزیزم جور مرا در حاشیه می کشد
خوب و خوش باشید

1394/11/24 23:01
روفیا

مهری بانو
بانوی مهر
خوشحالم که قهر نکرده اید،
با آن که شما را ندیده ام هرگز نمی پسندم غبار غم بر صفحه دلهای هیچ کدامتان بنشیند،
نیکو تر دارم چلچراغ عشق در قلبهای نازکتان بسوزد و نورش کوره راه های زندگی تان را گرم و روشن کند،
شاید روزی هم ما از آن کوره راه گذر کنیم و رد پاهایتان نویدی باشد بر این که بزرگی این ره پیموده است...
درود مرا به دیگر یاران برسانید...

1394/11/24 23:01
روفیا

بابک جان
پس رنگ که طیف نور است نوعی نور است؟
یعنی بالاخره نوعی انرژی است؟
آیا همه چیز در جهان تجربی شناخته شده توسط بشر یا ماده است یا انرژی؟
البته رنگ گاهی در ادبیات معنای تعلق می دهد،
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
و جایی معنای طیف های نور،
ولی همین طیف ها نیز در نهایت سراپا تعلق هستند،
تو گویی بدون نور اصلا وجود خارجی ندارند!
خودم هم نفهمیدم چه گفتم!

1395/12/17 15:03
علیرضا دیانی نژاد

با سلام و احترامیکی از عزیزان نوشته است: "بیت آخر میگوید تا چند بزبان خود را ارادتمند علی میدانی و میگویی لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار / جوانمردی جزعلی نیست و شمشیری جزذوالفقار نباشد / بیا و مثل عطار در عمل خود را ایثار کن چنانکه علی علیه السلام نیز همین میفرمود و دیگران برخود مقدم میداشت ."
در حالی که عبارت "لا عَلَیَّ و لا لی" یا به شکل کامل آن: "انت لا عَلَیَّ و لا لی"
د زبان عربی بسیار کاربرد دارد و معنای آن این است که "شما نه بر من باش و نه با من" و به اصطلاح بی طرف باش. و در شعر عطار باید این گونه خوانده شود:
چند گویی لا عَلَیُّ و لا لِیا"
و آن الف به ضرورت شعری اضافه شده است و بنابر این معنی می شود:
خویشتن را چون عطار فدا ساز و تا می خواهی بگویی که به من ارتباطی ندارد و من نه ضد تو هستم و نه با تو؟