گنجور

غزل شمارهٔ ۸۵

جهانی جان چو پروانه از آن است
که آن ترسا بچه شمع جهان است
به ترسایی درافتادم که پیوست
مرا زنارِ زلفش بر میان است
درآمد دوش آن ترسا بچه مست
مرا گفتا که دین من عیان است
درین دین گر بقا خواهی فنا شو
که گر سودی کنی آنجا زیان است
بدو گفتم نشانی ده ازین راه
مرا گفتا که این ره بی‌نشان است
ز پیدایی هویدا در هویداست
ز پنهانی نهان اندر نهان است
فنا اندر فنای است و عجب این
که اندر وی بقایِ جاودان است
چو پیدا و نهان دانستی این راه
یقین می‌دان که نه این و نه آن است
به دین ما درآ گر مرد کفری
که عاشق غیر این دین کفردان است
یقین می‌دان که کفر عاشقی را
بنا بر کافریِ جاودان است
اگر داری سر این پای در نه
به ترک جان بگو چه جای جان است
وگرنه با سلامت رو که با تو
سخن گفتن ز دلق و طیلسان است
برو عطار و تن زن زانکه این شرح
نه کار توست کار رهبران است

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جهانی جان چو پروانه از آن است
که آن ترسا بچه شمع جهان است
هوش مصنوعی: جهان و زندگی انسان‌ها به گونه‌ای است که مانند پروانه‌ای به سمت نوری جذب می‌شوند، و این نور نماد یک انسان خاص است که مانند شمعی در تاریکی می‌درخشد و جان‌ها را به خود جلب می‌کند.
به ترسایی درافتادم که پیوست
مرا زنارِ زلفش بر میان است
هوش مصنوعی: به دام عشقی افتاده‌ام که همیشه مرا به زنجیر زلفش بسته است.
درآمد دوش آن ترسا بچه مست
مرا گفتا که دین من عیان است
هوش مصنوعی: دیشب آن جوان شراب‌نوش به من گفت که عقیده و دین من برای همه مشخص و روشن است.
درین دین گر بقا خواهی فنا شو
که گر سودی کنی آنجا زیان است
هوش مصنوعی: اگر در این دین به دنبال ماندگاری هستی، باید از خودگذشتگی کنی، زیرا اگر بخواهی به دنبال منافع خود باشی، در آنجا ضرر خواهی کرد.
بدو گفتم نشانی ده ازین راه
مرا گفتا که این ره بی‌نشان است
هوش مصنوعی: به او گفتم مرا در این مسیر راهی را نشان بده، اما او پاسخ داد که این راه نشانی ندارد.
ز پیدایی هویدا در هویداست
ز پنهانی نهان اندر نهان است
هوش مصنوعی: از نمایان بودن چیزها پیداست که در نمایان است، اما آنچه پنهان است، در عمق پنهانی‌ها قرار دارد.
فنا اندر فنای است و عجب این
که اندر وی بقایِ جاودان است
هوش مصنوعی: انحلال و نابودی در از بین رفتن قرار دارد و جالب اینجاست که در این نابودی، نوعی جاودانگی وجود دارد.
چو پیدا و نهان دانستی این راه
یقین می‌دان که نه این و نه آن است
هوش مصنوعی: وقتی که حقیقت آشکار و پنهان را شناختی، به طور قطع بدان که نه این، نه آن، چیزی از واقعیات را درک نکن.
به دین ما درآ گر مرد کفری
که عاشق غیر این دین کفردان است
هوش مصنوعی: اگر مردی کافر هستی و به عشق غیر این دین زندگی می‌کنی، به دین ما بپیوند.
یقین می‌دان که کفر عاشقی را
بنا بر کافریِ جاودان است
هوش مصنوعی: به طور قطع بدان که در عشق، کفر یا نافرمانی به شکل دائمی و همیشگی وجود دارد.
اگر داری سر این پای در نه
به ترک جان بگو چه جای جان است
هوش مصنوعی: اگر پای خود را به این کار بگذاری، چرا باید از جان بگذری و حرفی از جان بگویی؟
وگرنه با سلامت رو که با تو
سخن گفتن ز دلق و طیلسان است
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به سلامت و خوب با تو صحبت کنم، باید از کلمات بی‌معنی و به اصطلاح پوچ دوری کنم.
برو عطار و تن زن زانکه این شرح
نه کار توست کار رهبران است
هوش مصنوعی: به سراغ عطار برو و شتاب نکن، زیرا این موضوع به تو مربوط نیست و کار رهبران است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۵ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۸۵ به خوانش فرید حامد