غزل شمارهٔ ۸۲۷
نگر تا ای دل بیچاره چونی
چگونه میروی سر در نگونی
چگونه میکشی صد بحر آتش
چو اندر نفس خود یک قطره خونی
زمانی در تماشای خیالی
زمانی در تمنای جنونی
اگر خواهی که باشی از بزرگان
مباش از خردهگیران کنونی
چرا باشی نه کافر نه مسلمان
که تو نه رهروی نه رهنمونی
ز یک یک ذره سوی دوست راه است
ولی ره نیست بهتر از زبونی
زبون عشق شو تا بر کشندت
که هرگاهی که کم گشتی فزونی
خود از رفعت ورای هر دو کونی
چرا همصحبت این نفس دونی
دلا تو چیستی هستی تو یا نه
وگر نه نیستی نه هست چونی
منی یا نه منی عینی تو یا غیر
و یا از هرچه اندیشم برونی
چه میگویم تو خود از خود نهانی
که دو انگشت حق را در درونی
تو ای عطار اگر چه دل نداری
ولیکن اهل دل را ذوفنونی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نگر تا ای دل بیچاره چونی
چگونه میروی سر در نگونی
هوش مصنوعی: ای دل بیچاره، مواظب باش که چگونه در مسیری میروی که به بنبست میرسد.
چگونه میکشی صد بحر آتش
چو اندر نفس خود یک قطره خونی
هوش مصنوعی: چطور میتوانی هزاران دریا از آتش را تحمل کنی، در حالی که در نفس خود فقط یک قطره خون داری؟
زمانی در تماشای خیالی
زمانی در تمنای جنونی
هوش مصنوعی: لحظهای در حال لذت بردن از یک خیال، و گاهی هم در آرزوی یک جنون.
اگر خواهی که باشی از بزرگان
مباش از خردهگیران کنونی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از بزرگان باشی، نباید خود را به انتقاد از دیگران مشغول کنی.
چرا باشی نه کافر نه مسلمان
که تو نه رهروی نه رهنمونی
هوش مصنوعی: چرا باید در وضعیتی باشید که نه کافر باشید و نه مسلمان، وقتی که نه خودتان در مسیر مشخصی قرار دارید و نه کسی شما را راهنمایی میکند؟
ز یک یک ذره سوی دوست راه است
ولی ره نیست بهتر از زبونی
هوش مصنوعی: هر یک ذره از وجود، راهی به سوی دوست دارد، اما هیچ راهی بهتر از خضوع و فروتنی نیست.
زبون عشق شو تا بر کشندت
که هرگاهی که کم گشتی فزونی
هوش مصنوعی: بیزبان عشق باش تا تو را به اوج برسانند، زیرا هر بار که کمتر شدی، بیش از پیش به تو افزوده میشود.
خود از رفعت ورای هر دو کونی
چرا همصحبت این نفس دونی
هوش مصنوعی: چرا تو که از مقام والایی برخورداری، با این نفس پست و پایین همصحبت میشوی؟
دلا تو چیستی هستی تو یا نه
وگر نه نیستی نه هست چونی
هوش مصنوعی: ای دل، تو چه هستی؟ آیا وجود داری یا نه؟ اگر وجود نداری، پس هویت تو چیست؟
منی یا نه منی عینی تو یا غیر
و یا از هرچه اندیشم برونی
هوش مصنوعی: آیا تو خود من هستی یا اینکه چیزی دیگر؟ آیا حقیقت تو غیر از آنچه من فکر میکنم وجود دارد یا نه؟
چه میگویم تو خود از خود نهانی
که دو انگشت حق را در درونی
هوش مصنوعی: من از چه سخن میگویم وقتی که خودت در باطن وجودت پنهانی و حقیقت را به وضوح نمیبینی.
تو ای عطار اگر چه دل نداری
ولیکن اهل دل را ذوفنونی
هوش مصنوعی: ای عطار، اگرچه خودت دلی نداری، اما با این حال به کسانی که اهل دلاند، آشنایی و فهمی عمیق داری.