غزل شمارهٔ ۸۲۴
هر شبم سرمست در کوی افکنی
وز بر خویشم به هر سوی افکنی
در خم چوگان خویشم هر زمان
خسته و سرگشته چون گوی افکنی
گر بریزم پیش رویت اشک زار
همچو اشکم باز بر روی افکنی
چون همه تیری بیندازی تمام
پس کمان کین به بازوی افکنی
بوی گل اندر دماغ جان ما
زان سر زلف سمن بوی افکنی
گر سخن گویم ز چین زلف تو
از سر کین چین در ابروی افکنی
ور کشد مویی دل از زلف تو سر
حلق را در حلقهٔ موی افکنی
هر شبی عطار را تا وقت صبح
عاشقی دیوانه در روی افکنی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر شبم سرمست در کوی افکنی
وز بر خویشم به هر سوی افکنی
هوش مصنوعی: هر شب در کوچههای تو خوشحال و سرمستم و تو با بیتوجهی مرا به هر سمتی میکشی و از خود دور میکنی.
در خم چوگان خویشم هر زمان
خسته و سرگشته چون گوی افکنی
هوش مصنوعی: در میدان زندگی همیشه خسته و سردرگم هستم، مثل گوی که در بازی چوگان پرتاب میشود.
گر بریزم پیش رویت اشک زار
همچو اشکم باز بر روی افکنی
هوش مصنوعی: اگر اشکهایم را به درگاهت بریزم، مثل اشکهای ریختهام، دوباره بر چهرهام لبخند خواهی زد.
چون همه تیری بیندازی تمام
پس کمان کین به بازوی افکنی
هوش مصنوعی: وقتی که به همه چیز بیدقتی کنی و فقط به نتیجه فکر کنی، دیگر فرقی نمیکند که چه تلاشی میکنی.
بوی گل اندر دماغ جان ما
زان سر زلف سمن بوی افکنی
هوش مصنوعی: عطر گل در وجود ما به خاطر آن موهای زیبا و خوشبوست که بوی دلپذیری را پخش میکند.
گر سخن گویم ز چین زلف تو
از سر کین چین در ابروی افکنی
هوش مصنوعی: اگر از زیباییهای موهای زبانی بگویم، تو به خاطر کینهات آن را بر چهرهام میافکنی.
ور کشد مویی دل از زلف تو سر
حلق را در حلقهٔ موی افکنی
هوش مصنوعی: اگر رشتهی موی تو دل را بکشاند، سر حلقه را در حلقهی موی تو بیفکنم.
هر شبی عطار را تا وقت صبح
عاشقی دیوانه در روی افکنی
هوش مصنوعی: هر شب تا صبح، دیوانهوار عاشقانه به عطار نگاه میکنی و او را در دل خود به یاد میسپاری.