گنجور

غزل شمارهٔ ۸۱۶

ای گشته نهان از همه از بس که عیانی
دیده ز تو بینا و تو از دیده نهانی
گر من طلبم دولت وصلت نتوانم
گر تو بنمایی رخ خویشم بتوانی
شد در سر کار تو همه مایهٔ عمرم
آخر تو چه چیزی که نه سودی نه زیانی
یک چند در اندیشهٔ روی تو نشستم
معلوم نشد خود که چه چیزی به چه مانی
ای جان و جهان نیست به هر جان و جهان هیچ
آخر تو کدامی که نه جانی نه جهانی
دل گفت که جانی و خرد گفت جهانی
چون نیک بدیدم تو نه اینی و نه آنی
تبدیل نداری که توان خواند جهانت
تغییر نداری که توان گفت که جانی
عطار عیان است که محتاج بیان است
گر اهل عیانی به چه در بند عیانی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای گشته نهان از همه از بس که عیانی
دیده ز تو بینا و تو از دیده نهانی
هوش مصنوعی: تو به قدری در این دنیا پنهانی و نامحسوسی که دیگران از تو آگاهند و تو خود را از دید آنان دور نگه‌داشته‌ای.
گر من طلبم دولت وصلت نتوانم
گر تو بنمایی رخ خویشم بتوانی
هوش مصنوعی: اگر من بخواهم تو را به دست آورم، این ممکن نیست، اما اگر تو چهره‌ی خود را به من نشان دهی، می‌توانی این کار را انجام دهی.
شد در سر کار تو همه مایهٔ عمرم
آخر تو چه چیزی که نه سودی نه زیانی
هوش مصنوعی: تمام عمرم صرف کار تو شده است، اما تو چه چیز حقیقی و واقعی هستی که نه برایم فایده‌ای داری و نه ضرری؟
یک چند در اندیشهٔ روی تو نشستم
معلوم نشد خود که چه چیزی به چه مانی
هوش مصنوعی: مدتی است که به خاطر چهرهٔ تو فکر کرده‌ام، اما نتوانستم بفهمم که خودم چه احساسی دارم یا آن احساس به چه معنی است.
ای جان و جهان نیست به هر جان و جهان هیچ
آخر تو کدامی که نه جانی نه جهانی
هوش مصنوعی: ای جان و جهان، هیچ چیز به اندازه تو بی‌نظیر نیست. این دنیا و جان‌ها همه بی‌ارزش‌اند وقتی تو را در نظر بگیریم. در عالم وجود، چه چیزی وجود دارد که نه جان باشد و نه جهان؟
دل گفت که جانی و خرد گفت جهانی
چون نیک بدیدم تو نه اینی و نه آنی
هوش مصنوعی: دل می‌گوید که کائنات و حیات نزد من با ارزش است، در حالی که عقل به من می‌گوید که تو نه تنها این جسم هستی و نه تنها این فکر. وقتی به خودم خوب نگاه کردم، متوجه شدم که نه تنها به ظواهر و نه تنها به مفاهیم محدود می‌توانم منسوب شوم.
تبدیل نداری که توان خواند جهانت
تغییر نداری که توان گفت که جانی
هوش مصنوعی: تو ظرفیت تغییر و دگرگونی را نداری، و اگر داشتی، توانایی نداشتی که بگویی این جهان چه تغییراتی دارد، همان‌طور که نمی‌توانی بگویی جانت چه حالتی دارد.
عطار عیان است که محتاج بیان است
گر اهل عیانی به چه در بند عیانی
هوش مصنوعی: عطار به وضوح نشان می‌دهد که نیازی به توضیح ندارد. اگر کسانی که از حقیقت باخبرند و با واقعیت آشنا هستند، در چه چیز به جستجوی توضیحات هستند؟

حاشیه ها

1401/04/06 22:07
علی دادمهر

بعد از ملکای سنایی زیباترین شعر در وصف خداوند بود 

واقعا لذت بردم