غزل شمارهٔ ۸۱۵
گفتم بخرم غمت به جانی
بر من بفروختی جهانی
مفروش چنان برآن که پیوست
عشوه خرد از تو هر زمانی
بنواز مرا که بی تو برخاست
چون چنگ ز هر رگم فغانی
نی نی چو ربابم از غم تو
یعنی که رگی و استخوانی
ای دوست روا مدار دل را
نومید ز چون تو دلستانی
دستی بر نه اگر کنم سود
دانم نبود تو را زیانی
یا نی سبکم بکن ز هستی
تا چند ز رحمت گرانی
چون شمع مرا ز عشق میسوز
تا میماند ز من نشانی
عطار چو بی نشان شد از عشق
از محو رسد سوی عیانی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفتم بخرم غمت به جانی
بر من بفروختی جهانی
هوش مصنوعی: گفتم غم تو را بخرم و دل را از آن خودم کنم، اما تو به من جهانی از درد و رنج فروختی.
مفروش چنان برآن که پیوست
عشوه خرد از تو هر زمانی
هوش مصنوعی: فروش خود را به گونهای انجام نده که با هر بار فریب و حیلهای که میزنی، از ارزشهای خود کم کنی و با دادن وعدههای جذاب و ناپایدار، دیگران را گمراه کنی.
بنواز مرا که بی تو برخاست
چون چنگ ز هر رگم فغانی
هوش مصنوعی: مرا نوازش کن، زیرا بدون تو مثل سازی هستم که از هر رگم صدا و ناله برمیخیزد.
نی نی چو ربابم از غم تو
یعنی که رگی و استخوانی
هوش مصنوعی: دارم به یاد تو ناله میزنم و این نالهام نشاندهندهی عمق غم و اندوهی است که در وجودم احساس میکنم. این غم به اندازهای در جانم ریشهدار است که به روح و جسمم جان میدهد.
ای دوست روا مدار دل را
نومید ز چون تو دلستانی
هوش مصنوعی: ای دوست، نگذار که دل من از تو ناامید شود، چون تو خود دلربایی و محبوب من هستی.
دستی بر نه اگر کنم سود
دانم نبود تو را زیانی
هوش مصنوعی: اگر دست حمایتی به تو بزنم، مطمئنم که این کار به تو آسیب نمیزند.
یا نی سبکم بکن ز هستی
تا چند ز رحمت گرانی
هوش مصنوعی: بگذار از زندگیام دست بکشی، تا چه زمانی میخواهی سنگینی رحمتت بر دوشم باشد؟
چون شمع مرا ز عشق میسوز
تا میماند ز من نشانی
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، مانند شمع در حال سوختن هستم؛ تا زمانی که شعله وجودم روشن است، نشانهای از من باقی میماند.
عطار چو بی نشان شد از عشق
از محو رسد سوی عیانی
هوش مصنوعی: عطار زمانی که از عشق بیخبر و گم شده باشد، به حالت محو و گمشده به سوی حقیقت و ظهور میرسد.