گنجور

غزل شمارهٔ ۸۱۷

خال مشکین بر گلستان می زنی
دل همی سوزی و بر جان می زنی
بر بیاض برگ گل عمر مرا
هر زمان فال دگرسان می زنی
صید خواهی کرد دلها را به زلف
زلف را بر یکدگر زان می زنی
زان دو لعل آتشین آبدار
آتش اندر آب حیوان می زنی
از لبت یک بوسه نتوان زد به تیر
کز سر کین تیر مژگان می زنی
گفته‌ای ایمانت را راهی زنم
چون بکشتی الحق آسان می زنی
در تو پیمان نیست صد عاشق بمرد
تا تو رای عهد و پیمان می زنی
دامن اندر خون زند عطار زانک
تو نفس با او ز هجران می زنی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خال مشکین بر گلستان می زنی
دل همی سوزی و بر جان می زنی
هوش مصنوعی: به صورت خیالی بر گلستان خال سیاه می‌زنی و دل را به آتش می‌کشی و بر جان تأثیر می‌گذاری.
بر بیاض برگ گل عمر مرا
هر زمان فال دگرسان می زنی
هوش مصنوعی: بر روی برگه‌ی خالی گل، تو هر لحظه تقدیر جدیدی برای عمر من رقم می‌زنی.
صید خواهی کرد دلها را به زلف
زلف را بر یکدگر زان می زنی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی دل‌ها را به دام زلف خود بیندازی، باید زلف‌هایت را به هم گره بزنی و با زیبایی خود آن‌ها را جلب کنی.
زان دو لعل آتشین آبدار
آتش اندر آب حیوان می زنی
هوش مصنوعی: با آن دو لب سرخ و شیرین، مانند آتش در آب وجودت جانی می‌دهی.
از لبت یک بوسه نتوان زد به تیر
کز سر کین تیر مژگان می زنی
هوش مصنوعی: از لب تو نمی‌توان بوسه‌ای گرفت، زیرا که تیر کینه‌ات با چشمانت هر لحظه به طرفم پرتاب می‌شود.
گفته‌ای ایمانت را راهی زنم
چون بکشتی الحق آسان می زنی
هوش مصنوعی: تو می‌گویی که ایمان تو را متزلزل کنم، اما واقعیت این است که این کار برای من بسیار آسان است.
در تو پیمان نیست صد عاشق بمرد
تا تو رای عهد و پیمان می زنی
هوش مصنوعی: هیچ‌کدام از عاشقان به عشق تو زنده نماندند، زیرا تو دائم در حال شکستن عهدها و قول‌هایی هستی که داده‌ای.
دامن اندر خون زند عطار زانک
تو نفس با او ز هجران می زنی
هوش مصنوعی: عطار به خاطر دلنگرانی‌هایی که از دوری معشوق دارد، در خون و اندوه به سر می‌برد، زیرا تو در لحظات جدایی‌ات در کنار او به یاد او نفس می‌کشی.