غزل شمارهٔ ۸۱۳
چارهٔ کار من آن زمان که توانی
گر بکنی راضیم چنان که توانی
داد طلب کردم از تو داد ندادی
گر ندهی داد میستان که توانی
گفته بدی من ندانم و نتوانم
داد تو دادن یقین بدان که توانی
گر به سر زلف دل ز من بربودی
باز ده از لب هزار جان که توانی
دل چه بود خود که جان اگر طلبی تو
حکم کنی بر همه جهان که توانی
ماه رخا پرده ز آفتاب برانداز
وین همه فتنه فرو نشان که توانی
جملهٔ آزادگان روی زمین را
بنده کن از چشم دلستان که توانی
جملهٔ دل مردگان منزل غم را
زنده کن از لعل درفشان که توانی
یک شکر از لعل تو اگر بربایم
عذر بخواهی به هر زبان که توانی
گر ز تو عطار خواست بوس و کناری
هیچ منه داو در میان که توانی
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چارهٔ کار من آن زمان که توانی
گر بکنی راضیم چنان که توانی
هوش مصنوعی: وقتی که بتوانی، تدبیر کار من این است که با خوشحالی هر چه در توان داری انجام دهی.
داد طلب کردم از تو داد ندادی
گر ندهی داد میستان که توانی
هوش مصنوعی: من از تو حق و داد خواستم، اما تو ندادیدی. اگر نمیتوانی حقم را بدهی، لااقل قبول کن که میتوانی از من بگیری.
گفته بدی من ندانم و نتوانم
داد تو دادن یقین بدان که توانی
هوش مصنوعی: اگر بدیهایی که من گفتهام را ندانم و نتوانم به تو بگویم، بدان که تو میتوانی آنها را به من منتقل کنی.
گر به سر زلف دل ز من بربودی
باز ده از لب هزار جان که توانی
هوش مصنوعی: اگر تو با زلف دلربای خودم مرا از خود دور کردی، دوباره از لبانت هزار جان را به من بازگردان که تو میتوانی.
دل چه بود خود که جان اگر طلبی تو
حکم کنی بر همه جهان که توانی
هوش مصنوعی: دل چه ارزشی دارد، اگر تو بخواهی میتوانی بر تمام جهان فرمان بگویی، حتی بر جان.
ماه رخا پرده ز آفتاب برانداز
وین همه فتنه فرو نشان که توانی
هوش مصنوعی: ای ماه، پرده را از روی آفتاب بردار و همه ی آشفتگیها را که میتوانی، آرام کن.
جملهٔ آزادگان روی زمین را
بنده کن از چشم دلستان که توانی
هوش مصنوعی: تمام آزادگان روی زمین را به درستی و بندهٔ عشق خویش کن، اگر که بتوانی به زیبایی دلربا بنگری.
جملهٔ دل مردگان منزل غم را
زنده کن از لعل درفشان که توانی
هوش مصنوعی: همهٔ دلهای مردگان را از غم زنده کن، به وسیلهٔ لعل درخشانی که در اختیار داری.
یک شکر از لعل تو اگر بربایم
عذر بخواهی به هر زبان که توانی
هوش مصنوعی: اگر از زیبایی و دلربایی تو چیزی بربایم، تو باید به هر زبانی که میتوانی، عذرخواهی کنی.
گر ز تو عطار خواست بوس و کناری
هیچ منه داو در میان که توانی
هوش مصنوعی: اگر عطار از تو خواست که بوسه و آغوشی بدهی، هیچگاه در میانه دوری نکن؛ چون تو میتوانی این کار را انجام دهی.