گنجور

غزل شمارهٔ ۷۹۶

ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی می‌برد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
اکنون نگاه کردم تو خود همه جهانی
گنج نهانی اما چندین طلسم داری
هرگز کسی ندانست گنجی بدین نهانی
نی نی که عقل و جانم حیران شدند و واله
تا چون نهفته ماند چیزی بدین عیانی
چیزی که از رگ من خون می‌چکید کردم
فانی شدم کنون من باقی دگر تو دانی
کردم محاسن خود دستار خوان راهت
تا بو که از ره خود گردی برو فشانی
در چار میخ دنیا مضطر بمانده‌ام من
گر وارهانی از خود دانم که می‌توانی
عطار بی نشان شد از خویشتن بکلی
بویی فرست او را از کنه بی نشانی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
هوش مصنوعی: ای جان من، تو حقیقت وجود منی و فراتر از آنچه که می‌توان تصور کرد. اگر از وجودم خارج شوی، چه چیزی باقی می‌ماند و تو از این وجود فراتر هستی.
پی می‌برد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
هوش مصنوعی: روح من به چیزی آگاه می‌شود، ولی نه تو به‌راستی آن چیزی هستی و نه آن چه هستی، یا جان من.
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
اکنون نگاه کردم تو خود همه جهانی
هوش مصنوعی: به اندازه توانم در جستجوی همه چیز در جهان تلاش کردم، حالا که نگاه می‌کنم متوجه می‌شوم که خود تو همه چیز را در بر داری.
گنج نهانی اما چندین طلسم داری
هرگز کسی ندانست گنجی بدین نهانی
هوش مصنوعی: تو گنجی بسیار ارزشمند و پنهان داری که مملو از راز و رمز است و هیچ‌کس تا به حال راز این گنج را ندانسته است.
نی نی که عقل و جانم حیران شدند و واله
تا چون نهفته ماند چیزی بدین عیانی
هوش مصنوعی: من و عقل و جانم در حیرت و شگفتی به سر می‌بریم، زیرا چیزی در این پنهانی وجود دارد که به وضوح نمایان است.
چیزی که از رگ من خون می‌چکید کردم
فانی شدم کنون من باقی دگر تو دانی
هوش مصنوعی: چیزی که به عمق وجود من و روح من مربوط می‌شد و از من می‌ریخت، باعث شد که من از خودم بگذرم و به مرحله‌ای بالاتر وارد شوم؛ حالا من در کیفیت جدیدی هستم و تو خودت بهتر می‌دانی.
کردم محاسن خود دستار خوان راهت
تا بو که از ره خود گردی برو فشانی
هوش مصنوعی: من زیبایی‌های خود را مانند دستاری بر سر راهت قرار دادم تا بوی خوشی که از خودت ساطع می‌شود را حس کنم و به سوی تو بیفتم.
در چار میخ دنیا مضطر بمانده‌ام من
گر وارهانی از خود دانم که می‌توانی
هوش مصنوعی: در دنیای پر از مشکلات و چالش‌ها، هیچ‌گاه احساس راحتی و آزادی نمی‌کنم. اگر بتوانی مرا از این وضعیت نجات بدهی، بدان که من از خودم گذشته‌ام و دیگر هیچ چیزی برایم اهمیت ندارد.
عطار بی نشان شد از خویشتن بکلی
بویی فرست او را از کنه بی نشانی
هوش مصنوعی: عطار کاملاً از خود بی‌خبر و فارغ گشته است و بویی از دنیای ناشناخته‌ها برایش فرستاده شده است که نشان‌دهنده‌ی عمق عدم وجودش است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۹۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۷۹۶ به خوانش ماهان نوری

حاشیه ها

1394/06/29 16:08
علی

سلام
ضمن تشکر از شما ، در مورد بیت اول از جایی شنیدم که اینگونه بود :
ای جان جان جانم تو جان جان بی جانی
در مورد درست یا نادرست بودنش جیزی نمیدونم.

1395/05/09 02:08
فرزاد شهزاد

سلام جناب علی عزیز با توجه به وزن شعر و شکست وزنی که اون مصرع شما فرمودید داره معلوم میشه که صحیح نیست،و درست هونطوری هستش که در خود شعر اومده

1402/02/16 21:05
سید محسن

درود بر ادیبان-اگر مصرع را با اعراب و تقطیع درست بخوانیم معنا و آهنگ بیت هویاد شده و می شکفد---ای،جان ِ جان ِ جانم-------تو جان ِ جان ِ جانی ----این علامت   ....(  ِ  ) ....کسره هست

1402/02/16 21:05
سید محسن

هویدا شده و می شکفد