غزل شمارهٔ ۷۹۷
هزاران جان سزد در هر زمانی
نثار روی چون تو دلستانی
توان کردن هزاران جان به یک دم
فدای روی تو چه جای جانی
نثار تو کنم منت پذیرم
اگر جانم بود هر دم جهانی
بجز عشقت ندارم کیش و دینی
بجز کویت ندارم خان و مانی
نیارم داد شرح ذوق عشقت
اگر هر موی من گردد زبانی
اگر هر دو جهان بر من بشورند
ز شور عشق کم نکنم زمانی
مرا جانا از آن خویشتن خوان
توانی دید خود را تا توانی
تو سلطانی اگر محرم نیم من
قبولم کن به جای پاسپانی
چه میگویم چه مرد این حدیثم
خطار رفت این سخن یارب امانی
اگر صد بار خواهم کوفت این در
نخواهد گفت کس کامد فلانی
نشان کی ماند از عطار در عشق
چو میجوید نشان از بی نشانی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هزاران جان سزد در هر زمانی
نثار روی چون تو دلستانی
هوش مصنوعی: در هر زمان، شایسته است که هزاران جان برای دیدن چهرهای مانند تو فدای شود، زیرا تو دلانگیز و زیبا هستی.
توان کردن هزاران جان به یک دم
فدای روی تو چه جای جانی
هوش مصنوعی: توانایی فدای جانهای بسیار در یک لحظه برای دیدن چهره تو، چه نیازی به جان دیگری است؟
نثار تو کنم منت پذیرم
اگر جانم بود هر دم جهانی
هوش مصنوعی: میگوید که اگر جانم هم باشد، من آمادهام تا آن را فدای تو کنم و هر لحظه به خاطر تو درگیر یک دنیا شوم.
بجز عشقت ندارم کیش و دینی
بجز کویت ندارم خان و مانی
هوش مصنوعی: من به جز عشق تو هیچ مذهب و اعتقادی ندارم و جز حضورت در کنارم، هیچ خانه و جایی ندارم.
نیارم داد شرح ذوق عشقت
اگر هر موی من گردد زبانی
هوش مصنوعی: نمیتوانم احساسم را درباره عشق تو بیان کنم، حتی اگر هر موی من به زبانی برای گفتن آن تبدیل شود.
اگر هر دو جهان بر من بشورند
ز شور عشق کم نکنم زمانی
هوش مصنوعی: اگر هر دو جهان بر من بیفتند و علیه من شورش کنند، از شوق و عشق خود هرگز کم نخواهم کرد.
مرا جانا از آن خویشتن خوان
توانی دید خود را تا توانی
هوش مصنوعی: عزیزم، میتوانی از خودت جدا شوی و به من توجه کنی. تا زمانی که میتوانی، خود را فراموش کن و تنها به من فکر کن.
تو سلطانی اگر محرم نیم من
قبولم کن به جای پاسپانی
هوش مصنوعی: اگر تو پادشاهی و من در جمع تو نیستم، اشکالی ندارد، مرا به عنوان همراه و پاسبان بپذیر.
چه میگویم چه مرد این حدیثم
خطار رفت این سخن یارب امانی
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده در حال ابراز نگرانی و شگفتی از سخنی است که میخواهد بگوید. او حس میکند که ممکن است این سخن موجب خطا یا اشتباه شود و به دنبال آرامش و امان از عواقب آن است. او از خداوند درخواست میکند تا از او محافظت کند.
اگر صد بار خواهم کوفت این در
نخواهد گفت کس کامد فلانی
هوش مصنوعی: اگر هزار بار بر این در بکوبم، باز هم کسی نخواهد گفت که فلانی آمده است.
نشان کی ماند از عطار در عشق
چو میجوید نشان از بی نشانی
هوش مصنوعی: وقتی عشق را میجوید، دیگر از عطار تنها یک یادگار نیست؛ چرا که در عمق عشق، بینشانی و عدم وجود خود را به نمایش میگذارد.