گنجور

غزل شمارهٔ ۷۸۰

دوش سرمست به وقت سحری
می‌شدم تا به بر سیم‌بری
تیز کرده سر دندان که مگر
بربایم ز لب او شکری
چون ربودم شکری از لب او
بنشستم به امید دگری
جگرم سوخت که از لعل لبش
شکری می نرسد بی جگری
گاهگاهی شکری می‌دهدم
بر سر پای روان در گذری
زین چنین بوسه چه در کیسه کنم
وای از غصهٔ بیدادگری
زان همه تنگ شکر کو راهست
از قضا قسم من آمد قدری
تا خبر یافته‌ام از شکرش
نیست از هستی خویشم خبری
کارم از دست شد و کار مرا
نیست چون دایره پایی و سری
وقت نامد که شوم جملهٔ عمر
همچو نی با شکری در کمری
ماه‌رویا دل عطار بسوخت
مکن و در دل او کن نظری

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش سرمست به وقت سحری
می‌شدم تا به بر سیم‌بری
هوش مصنوعی: دیشب در اوج خوشی و نشئگی، در وقت سحر به فکر کسی بودم که زیبایی‌های او مرا مجذوب کرده بود.
تیز کرده سر دندان که مگر
بربایم ز لب او شکری
هوش مصنوعی: دندان‌های خود را تیز کرده‌ام تا شاید بتوانم از لب او کمی شیرینی بچینم.
چون ربودم شکری از لب او
بنشستم به امید دگری
هوش مصنوعی: وقتی که از لب او طعمی شیرین چشیدم، به امید تجربه‌ای تازه نشستم.
جگرم سوخت که از لعل لبش
شکری می نرسد بی جگری
هوش مصنوعی: دل من به خاطر لب‌های شیرین او آتش گرفته است، زیرا بدون جان و دل نمی‌توانم به طعم شیرینی او برسم.
گاهگاهی شکری می‌دهدم
بر سر پای روان در گذری
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، در حین عبور از جایی، به نشانه‌ی قدردانی، شکر و سپاسگزاری می‌کنم.
زین چنین بوسه چه در کیسه کنم
وای از غصهٔ بیدادگری
هوش مصنوعی: از این بوسه چه چیزی در دلم بماند، افسوس که از ظلم و ستم در درونم اندوهگینم.
زان همه تنگ شکر کو راهست
از قضا قسم من آمد قدری
هوش مصنوعی: از میان تمام تنگناها و سختی‌ها، راهی برای شیرینی و راحتی وجود دارد که به قضا و قسمت من نسبت داده شده است.
تا خبر یافته‌ام از شکرش
نیست از هستی خویشم خبری
هوش مصنوعی: از وقتی که از شیرینی و زیبایی زندگی باخبر شدم، دیگر خبری از وجود خودم ندارم.
کارم از دست شد و کار مرا
نیست چون دایره پایی و سری
هوش مصنوعی: من در کارهایم دچار مشکل شده‌ام و دیگر نمی‌توانم کاری از پیش ببرم، چون نه پایی برای حرکت دارم و نه سر و سامانی برای تصمیم‌گیری.
وقت نامد که شوم جملهٔ عمر
همچو نی با شکری در کمری
هوش مصنوعی: زمانی می‌رسد که من نیز همچون نی، با خوشی و شیرینی از زندگی‌ام فارغ شوم.
ماه‌رویا دل عطار بسوخت
مکن و در دل او کن نظری
هوش مصنوعی: ماه‌رویا دل عطار را به آتش کشید، اما تو این کار را نکن و به دل او نگاهی بینداز.