غزل شمارهٔ ۷۷۵
تو را تا سر بود برجا کجا داری کله داری
که شمع از بی سری یابد کلاه از نور جباری
سر یک موی سر مفراز و سر در باز و سر بر نه
اگر پیش سر اندازان سزای تن، سری داری
چو بار آمد سر یحیی سرش بر تیرگی ماند
درین سر باختن این سر بدان گر مرد اسراری
مبر مویی وجود آنجا که دایم آن وجودت بس
که مویی نیست تدبیرت مگر از خویش بیزاری
اگر یک پرتو این نور بر هر دو جهان افتد
شود هر دو جهان از شرم چون یک ذره متواری
چو عالم ذرهای است اینجا ز عالم چند باشی تو
که در پیش چنین کاری کمر بندی به عیاری
چو شد ذات و صفت بندت مرو با این و آن آنجا
چو گل زانجا برند آنجا چه خواهی برد جز زاری
صفات نیک و بد آنجا بسوزد آتش غیرت
مبر جز هیچ آنجا هیچ تا برهی به دشواری
چه میگویم نهای تو مرد این اسرار دینپرور
که تو از دنیی جافی بماندی در نگونساری
به دنیا عمر در جوجو بسر بردی عجب این است
که در عقباب خواهد بود زان جوجو گرفتاری
به دنیا و به عقبی در چو خر در جو به جو ماندی
ز روح عیسوی بویی به تو نرسید پنداری
چو در جانت ز دنیا بار بسیار است و از دین نه
تو را زین بار جان دین رفت و دنیا هم به سر باری
اگر از زندگی خود نکردی ذرهای حاصل
چه داری غم چو کردی جمع این دنیای مرداری
دل عطار خونی شد ازین دریای بوقلمون
چه دنیا دیو مردمخوار و چندین خلق پرواری
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو را تا سر بود برجا کجا داری کله داری
که شمع از بی سری یابد کلاه از نور جباری
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی پایدار باشد، تو هم جایی نداری؛ نمیتوانی مانند شمعی که بدون سر است، نور و برتری را تجربه کنی.
سر یک موی سر مفراز و سر در باز و سر بر نه
اگر پیش سر اندازان سزای تن، سری داری
هوش مصنوعی: اگر بر یک موی سر، خود را ببازی و همچنان در دوری از خود، نشستهای و احساس میکنی که سر و تن تو در خطر است، بدان که در واقع سر و بدن تو خود را در اختیار تو قرار دادهاند.
چو بار آمد سر یحیی سرش بر تیرگی ماند
درین سر باختن این سر بدان گر مرد اسراری
هوش مصنوعی: زمانی که یحیی به دنیا آمد، او سرش در تاریکی ماند. در اینجا باختن جان به خاطر اسرار و رمز و رازها است.
مبر مویی وجود آنجا که دایم آن وجودت بس
که مویی نیست تدبیرت مگر از خویش بیزاری
هوش مصنوعی: در جایی که وجود تو مدام و بینهایت است، نگذار حتی بینی از مویی کوچک در آنجا وجود داشته باشد. تدبیر و تدابیر تو تنها زمانی میتواند کارگر باشد که از خودت دوری کنی و به خودت دلبسته نباشی.
اگر یک پرتو این نور بر هر دو جهان افتد
شود هر دو جهان از شرم چون یک ذره متواری
هوش مصنوعی: اگر حتی یک پرتو از این نور بر زمین و آسمان بتابد، هر دو جهان از شرم مانند یک ذره ناپدید میشوند.
چو عالم ذرهای است اینجا ز عالم چند باشی تو
که در پیش چنین کاری کمر بندی به عیاری
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که در این دنیا، دانش و آگاهی فقط به مقدار کم و جزئی است، و با توجه به این حقیقت، تو که در برابر چنین کار مهمی قرار داری، باید تلاش و آمادگی بیشتری داشته باشی و خود را برای آن آماده کنی.
چو شد ذات و صفت بندت مرو با این و آن آنجا
چو گل زانجا برند آنجا چه خواهی برد جز زاری
هوش مصنوعی: وقتی که تو با ذات و صفات خداوند ارتباط برقرار کنی، دیگر با این و آن نرو. در آنجا مانند گل خواهی شد و از آنجا چه چیزی جز اندوه و گریه برایت باقی میماند؟
صفات نیک و بد آنجا بسوزد آتش غیرت
مبر جز هیچ آنجا هیچ تا برهی به دشواری
هوش مصنوعی: در آنجا کارهای خوب و بد بیاعتبار میشوند و تنها غیرت و شرف اهمیت دارد. هیچ چیز جز این ارزشمند نیست تا اینکه با سختیها دست و پنجه نرم کنی.
چه میگویم نهای تو مرد این اسرار دینپرور
که تو از دنیی جافی بماندی در نگونساری
هوش مصنوعی: من چه چیزی میتوانم بگویم؟ تو مردی هستی که در این اسرار دینپرور غرق شدهای، اما همچنان در وسوسههای دنیوی گرفتار ماندهای و به حالتی ناامید و افتاده رسیدهای.
به دنیا عمر در جوجو بسر بردی عجب این است
که در عقباب خواهد بود زان جوجو گرفتاری
هوش مصنوعی: در زندگی خود، از زمان کودکی تا حال، در مشکلات و سختیها به سر بردی. جالب اینجاست که این مشکلات و چالشها همچنان در آینده نیز ادامه خواهند داشت و تو همچنان تحت تأثیر آنها خواهی بود.
به دنیا و به عقبی در چو خر در جو به جو ماندی
ز روح عیسوی بویی به تو نرسید پنداری
هوش مصنوعی: در دنیا و آخرت همچون الاغ در گل و لای ماندهای و از روح عیسوی هیچ بویی به تو نرسیده است، انگار نه انگار که در جستجوی آن هستی.
چو در جانت ز دنیا بار بسیار است و از دین نه
تو را زین بار جان دین رفت و دنیا هم به سر باری
هوش مصنوعی: وقتی در درونت بار سنگینی از دنیا وجود دارد و دینت این بار را بر دوش نمیکشد، نه تنها از دینت دور شدهای بلکه بار دنیا نیز به پایان میرسد.
اگر از زندگی خود نکردی ذرهای حاصل
چه داری غم چو کردی جمع این دنیای مرداری
هوش مصنوعی: اگر در زندگیات هیچ دستاوردی نداشتهای، پس چرا نگران هستی؟ چون وقتی دنیا فقط زشتیها و بیارزشیها را در خود دارد، غم و اندوه چه فایدهای دارد؟
دل عطار خونی شد ازین دریای بوقلمون
چه دنیا دیو مردمخوار و چندین خلق پرواری
هوش مصنوعی: دل عطار از دیدن دنیای پر از فساد و ریا به شدت داغان و غمگین شده است. او به این موضوع اشاره میکند که دنیا پر از افرادی است که از ضعف و نادانی دیگران بهرهبرداری میکنند و در حقیقت دیوهایی هستند که به جان مردم میافتند و آنها را مورد ستم قرار میدهند. در این میان، بسیاری از انسانها نیز همچون پرندگان در قفس، در دام این شرایط گرفتار آمدهاند.