غزل شمارهٔ ۷۶۸
گر یار چنین سرکش و عیار نبودی
حال من بیچاره چنین زار نبودی
گر عشق بتان خنجر هجران نکشیدی
در روی زمین خوشتر ازین کار نبودی
از شادی من خلق جهان شاد شدندی
گر بر دل من بار غم یار نبودی
از بادهٔ من خلق جهان مست بدندی
در روی زمین یک تن هشیار نبودی
گر یار گذر بر سر بازار نکردی
هنگامهٔ ما بر سر بازار نبودی
هر زاهد خشکی نفس از عشق زدندی
گر یار چنین سرکش و خونخوار نبودی
زلف تو اگر دعوت کفار نکردی
امروز کس لایق زنار نبودی
گر یار نمودی رخ خود را به همه خلق
اندر دو جهان همدم عطار نبودی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر یار چنین سرکش و عیار نبودی
حال من بیچاره چنین زار نبودی
هوش مصنوعی: اگر محبوب من اینقدر سرکش و بیتاب نبود، حال و روز من اینقدر زار و miserable نمیبود.
گر عشق بتان خنجر هجران نکشیدی
در روی زمین خوشتر ازین کار نبودی
هوش مصنوعی: اگر عشق معشوقان درد جدایی را تحمل نمیکرد، در روی زمین کار بهتری از این وجود نداشت.
از شادی من خلق جهان شاد شدندی
گر بر دل من بار غم یار نبودی
هوش مصنوعی: اگر غم یار بر دل من نبود، میتوانستم به قدری شاد باشم که همه مردم جهان نیز از شادی من شاد شوند.
از بادهٔ من خلق جهان مست بدندی
در روی زمین یک تن هشیار نبودی
هوش مصنوعی: به خاطر نوشیدنی من، تمام موجودات جهان در مستی به سر میبرند و در زمین هیچ کس در حالت بیداری و هوشیاری نیست.
گر یار گذر بر سر بازار نکردی
هنگامهٔ ما بر سر بازار نبودی
هوش مصنوعی: اگر محبوب تو از کنار بازار نگذرد، پس هیاهوی ما در بازار هم وجود نخواهد داشت.
هر زاهد خشکی نفس از عشق زدندی
گر یار چنین سرکش و خونخوار نبودی
هوش مصنوعی: اگر یار چنین پرشور و سرکش نبود، زاهدان خشک و خموش هم از عشق به شور و شوق میافتادند.
زلف تو اگر دعوت کفار نکردی
امروز کس لایق زنار نبودی
هوش مصنوعی: اگر زلفهای تو ما را به گناه نمیخواند، امروز هیچکس را نمیتوانستیم پیدا کنیم که شایستهی بندگی باشد.
گر یار نمودی رخ خود را به همه خلق
اندر دو جهان همدم عطار نبودی
هوش مصنوعی: اگر محبوب خود را به همه نشان میدادی، حتی در این دو جهان هم کسی همچون عطار نمیتوانست برای تو همدم باشد.