گنجور

غزل شمارهٔ ۷۶۷

ای کاش درد عشقت درمان‌پذیر بودی
یا از تو جان و دل را یک‌دم گزیر بودی
در آرزوی رویت چندین غمم نبودی
گر در همه جهانت مثل و نظیر بودی
می‌خواستم که جان را بر روی تو فشانم
ور بر فشاندمی جان چیزی حقیر بودی
عشقت مرا نکشتی گر یک‌دمی وصالت
یا پایمرد گشتی یا دستگیر بودی
کی پای دل به سختی در قیر باز ماندی
گر نی به گرد ماهت زلف چو قیر بودی
زان می که خورد حلاج گر هر کسی بخوردی
بر دار صد هزاران برنا و پیر بودی
گفتی که با تو روزی وصلی به هم برآرم
این وعده بس خوشستی گر دلپذیر بودی
گر شاد کردیی تو عطار را به وصلت
نه جان نژند گشتی نه دل اسیر بودی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای کاش درد عشقت درمان‌پذیر بودی
یا از تو جان و دل را یک‌دم گزیر بودی
هوش مصنوعی: ای کاش عشق تو درمان‌پذیر بود، یا حداقل می‌توانستم برای یک لحظه از آن فرار کنم.
در آرزوی رویت چندین غمم نبودی
گر در همه جهانت مثل و نظیر بودی
هوش مصنوعی: اگر در جهان کسی مثل تو وجود داشت، دیگر غم‌های فراوان من در آرزوی دیدن تو وجود نداشتند.
می‌خواستم که جان را بر روی تو فشانم
ور بر فشاندمی جان چیزی حقیر بودی
هوش مصنوعی: می‌خواستم جانم را برای تو قربانی کنم، اما اگر این کار را انجام می‌دادم، جانم چیزی کم‌ارزش و بی‌اهمیت به نظر می‌رسید.
عشقت مرا نکشتی گر یک‌دمی وصالت
یا پایمرد گشتی یا دستگیر بودی
هوش مصنوعی: عشق تو مرا از بین نبرد؛ اگر لحظه‌ای به وصال و نزدیکی‌ات دست پیدا می‌کردم، یا اگر در کنارم می‌موندی و یا اگر کمکی به من می‌کردی.
کی پای دل به سختی در قیر باز ماندی
گر نی به گرد ماهت زلف چو قیر بودی
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی که پای دل در سختی‌ها چقدر به طول می‌انجامد؟ اگر زلفت به نرمی و لطافت نیست، همچون قیر، نمی‌توانی دل را در آن حبس کنی.
زان می که خورد حلاج گر هر کسی بخوردی
بر دار صد هزاران برنا و پیر بودی
هوش مصنوعی: اگر هر کسی از می‌ای که حلاج نوشید می‌نوشید، دیگر در دنیا صدها هزار جوان و پیر بر دار می‌رفتند.
گفتی که با تو روزی وصلی به هم برآرم
این وعده بس خوشستی گر دلپذیر بودی
هوش مصنوعی: تو گفتی که روزی به وصال هم خواهیم رسید، این وعده خیلی خوشایند است اما فقط در صورتی که تو دلپذیر باشی.
گر شاد کردیی تو عطار را به وصلت
نه جان نژند گشتی نه دل اسیر بودی
هوش مصنوعی: اگر با وصلت خود عطار را شاد کردی، نه جانش نگران شد و نه دلش در بند کسی بود.