غزل شمارهٔ ۷۶۶
گر مرد این حدیثی زنار کفر بندی
دین از تو دور دور است بر خویشتن چه خندی
از کفر ناگذشته دعوی دین مکن تو
گر محو کفر گردی بنیاد دین فکندی
اندر نهاد گبرت پنجه هزار دیوست
زنار کفر تو خود گبری اگر نبندی
هر ذرهای ز عالم سدی است در ره تو
از ذره ذره بگذر گر مرد هوشمندی
چون گویمت که خود را میسوز چون سپندی
زیرا که چشم بد را تو در پی سپندی
مردانه پای در نه گر شیر مرد راهی
ورنه به گوشهای رو گر مرد مستمندی
ای پست نفس مانده تا کِی کنی تو دعوی
کافزون ز عالم آمد جان من از بلندی
هیچ است هر دو عالم در جنب این حقیقت
آخر ز هر دو عالم خود را ببین که چندی
عطار مرد عشقی فانی شو از دو عالم
کز لنگر نهادت در بند تخته بندی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر مرد این حدیثی زنار کفر بندی
دین از تو دور دور است بر خویشتن چه خندی
هوش مصنوعی: اگر مردی به این سخن گوش ندهد و به کفر و بیدینی دچار شود، دین از او فاصله میگیرد. پس بر خودت چه میخندی؟
از کفر ناگذشته دعوی دین مکن تو
گر محو کفر گردی بنیاد دین فکندی
هوش مصنوعی: اگر هنوز به درستی از جاهلیت و کفر فاصله نگرفتهای، ادعای دین و ایمان نکن. زیرا اگر در نهایت به کفر و نادانی دچار شوی، پایههای دین را خراب کردهای.
اندر نهاد گبرت پنجه هزار دیوست
زنار کفر تو خود گبری اگر نبندی
هوش مصنوعی: در درون تو هزاران دیو وجود دارد و اگر به دیانت و ایمان خود نرسیدی، همانند کافری هستی که خود را به زنجیر کفر میکشی. اگر زنجیر آن کفر را نپوشانی، همچنان در این وضعیت خواهی ماند.
هر ذرهای ز عالم سدی است در ره تو
از ذره ذره بگذر گر مرد هوشمندی
هوش مصنوعی: هر چیزی در این دنیا مانعی برای تو به حساب میآید، بنابراین اگر انسان باهوشی هستی، باید از تمام این موانع عبور کنی.
چون گویمت که خود را میسوز چون سپندی
زیرا که چشم بد را تو در پی سپندی
هوش مصنوعی: وقتی به تو میگویم که خود را بسوزان مانند اسپند، به این خاطر است که چشم زخم را در پی سپند قرار دهی.
مردانه پای در نه گر شیر مرد راهی
ورنه به گوشهای رو گر مرد مستمندی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به سرنوشتی بزرگ دست یابی، باید با شجاعت و عزم راسخ قدم برداری. اما اگر چنین شور و حالی نداری، بهتر است به گوشهای بروی و زندگی آرامتری را برگزینی.
ای پست نفس مانده تا کِی کنی تو دعوی
کافزون ز عالم آمد جان من از بلندی
هوش مصنوعی: ای نفس پست، تا کی میخواهی ادعای بزرگی کنی؟ جان من از بلندیهای عالم به این پستی رسیده است.
هیچ است هر دو عالم در جنب این حقیقت
آخر ز هر دو عالم خود را ببین که چندی
هوش مصنوعی: هر دو جهان در برابر این حقیقت، هیچ و پوچ هستند. حالا خودت را از آن عالم و این عالم جدا کن و ببین که چقدر موقتی و گذراست.
عطار مرد عشقی فانی شو از دو عالم
کز لنگر نهادت در بند تخته بندی
هوش مصنوعی: عطار میگوید که به عشق و دلبستگیهای دنیوی پایبند نباشید و از دو عالم جدا شوید، زیرا وقتی در لنگر زندگی دنیوی گیر بیفتید، مانند کسی میشوید که به تختهای متصل شده و نمیتواند آزادانه حرکت کند. در واقع، او شما را دعوت میکند تا از موانع دنیا فراتر بروید و به عشق خالص و بیپایان بپردازید.
حاشیه ها
1396/10/29 12:12
مجتبی
در بیت هفتم به نظرم (ای نفس پست مانده تا کِی کنی تو دعوی) درست باشد.
1396/10/29 12:12
مجتبی
با عرض پوزش منظورم (ای پستِ نفس مانده تا کِی کنی تو دعوی) بود.
1402/02/15 21:05
سید محسن
درود بر ادیبان--فرمایش مجتبی درست است--لطفا تصحیح بفرمائید