غزل شمارهٔ ۷۵۶
جانا دلم ببردی در قعر جان نشستی
من بر کنار رفتم تو در میان نشستی
گر جان ز من ربودی الحمدلله ای جان
چون تو به جای جانم بر جای جان نشستی
گرچه تو را نبینم بی تو جهان نبینم
یعنی تو نور چشمی در چشم از آن نشستی
چون خواستی که عاشق در خون دل بگردد
در خون دل نشاندی در لامکان نشستی
من چون به خون نگردم از شوق تو چو تنها
در زیر خدر عزت چندان نهان نشستی
گفتی مرا چو جویی در جان خویش یابی
چون جویمت که در جان بس بی نشان نشستی
برخاست ز امتحانت یکبارگی دل من
من خود کیم که با من در امتحان نشستی
تا من تو را بدیدم دیگر جهان ندیدم
گم شد جهان ز چشمم تا در جهان نشستی
عطار عاشق از تو زین بیش صبر نکند
نبود روا که چندین بی عاشقان نشستی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جانا دلم ببردی در قعر جان نشستی
من بر کنار رفتم تو در میان نشستی
هوش مصنوعی: عزیزم، تو قلبم را به چنگ آوردی و در عمق وجودم جا گرفتی، درحالیکه من در کنارت نشستم و تو در مرکز توجه من قرار داری.
گر جان ز من ربودی الحمدلله ای جان
چون تو به جای جانم بر جای جان نشستی
هوش مصنوعی: اگر جانم را از من بگیری، سپاس خدا را، زیرا ای جان، تو به جای جانم نشستهای.
گرچه تو را نبینم بی تو جهان نبینم
یعنی تو نور چشمی در چشم از آن نشستی
هوش مصنوعی: اگرچه تو را نمیبینم، بدون تو، دنیا را هم نمیتوانم ببینم. یعنی تو روشنی و زیبایی چشمی من هستی که در چشم من جا گرفتهای.
چون خواستی که عاشق در خون دل بگردد
در خون دل نشاندی در لامکان نشستی
هوش مصنوعی: وقتی خواستی که عاشق در عمق درد و رنج زندگی بگردد، خودت او را در لامکان نشاندی.
من چون به خون نگردم از شوق تو چو تنها
در زیر خدر عزت چندان نهان نشستی
هوش مصنوعی: من از شدت عشق تو همچون خون به تپش در میآیم، اما تو در زیر پوشش عظمت و احترام خود، به گونهای پنهان نشستهای که کسی نمیتواند تو را ببیند.
گفتی مرا چو جویی در جان خویش یابی
چون جویمت که در جان بس بی نشان نشستی
هوش مصنوعی: گفتی اگر مرا مانند جوی بهرهبرداری کنی، در وجود خودم پیدا خواهی کرد. اما چگونه میتوانی من را بیابی وقتی که در دل و جانم نشستهام و هیچ نشانی از خود ندارم؟
برخاست ز امتحانت یکبارگی دل من
من خود کیم که با من در امتحان نشستی
هوش مصنوعی: دل من از امتحان تو یکباره برخاست. من کیستم که با من در این آزمایش نشستی؟
تا من تو را بدیدم دیگر جهان ندیدم
گم شد جهان ز چشمم تا در جهان نشستی
هوش مصنوعی: وقتی که تو را دیدم، دیگر هیچ چیز را در جهان ندیدم. جهان از نظرم محو شد چون تو در آن حاضر بودی.
عطار عاشق از تو زین بیش صبر نکند
نبود روا که چندین بی عاشقان نشستی
هوش مصنوعی: عطار، که عاشق توست، دیگر تحملش به پایان رسیده است. نادرست است که تو این همه بدون عشقها نشستهای.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۷۵۶ به خوانش کیوان عاروان
حاشیه ها
1398/02/30 17:04
..
تو نور نور چشمی....
1400/12/03 11:03
محسن جهان
تفسیر ابیات ۶ الی ۸.
جناب عطار خطاب به پروردگار میفرماید: به من گفتی اگر طالب من هستی مرا در جان و روح خودت بیاب. و از زمانیکه در جستجوی تو در درون خود هستم تو را بی نشان یافتم.
به یکباره دل من در این امتحان سوال میکند که، من کیستم که تو مرا مورد آزمایش قرار دادی (در حالیکه من در وجود ذات لایزال تو ذوب شدهام).
لحظهای که به وصال تو نائل شدم، تمامی کائنات از نظرم محو شد. و بجای آن تو در نظرم نشستی.
1402/02/15 16:05
سید محسن
در بیت نهم -----عطار عاشق از تو زین بیش صبر ندارد---پیشنهاد می شود