گنجور

غزل شمارهٔ ۷۴۲

ای که ز سودای عشق بی سر و پا مانده‌ای
بر سر این راه دور خفته چرا مانده‌ای
ای دل غافل بدانک منتظر توست دوست
آه که آگه نه‌ای کز که جدا مانده‌ای
جملهٔ مردان راه، راه گرفتند پیش
زان همه چون کس نماند پس تو که را مانده‌ای
هیچ وفا نبودت گر بودت صبر ازو
جان و دل ایثار کن گر به وفا مانده‌ای
خفتهٔ غفلت شدی می‌نشناسی که تو
از پی هستی خویش در چه بلا مانده‌ای
هستی تو بند توس نیستیی برگزین
زانکه لقا رو نبست تا به بقا مانده‌ای
دوش درآمد به جان سلطنت عشق و گفت
درد تو خواهیم ما تا تو گدا مانده‌ای
عافیت و عشق ما نیست بهم سازگار
هیچ ممان آن خویش گر تو به ما مانده‌ای
ای دل عطار خیز نیستیی برگزین
زانکه ز هستی خویش بی سر و پا مانده‌ای

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای که ز سودای عشق بی سر و پا مانده‌ای
بر سر این راه دور خفته چرا مانده‌ای
هوش مصنوعی: ای کسی که از عشق بی‌خبر و گیج شده‌ای، چرا در این مسیر طولانی دراز کشیده‌ای و بی‌حرکت مانده‌ای؟
ای دل غافل بدانک منتظر توست دوست
آه که آگه نه‌ای کز که جدا مانده‌ای
هوش مصنوعی: ای دل بی‌خبر، بدان که دوستی در انتظار توست. آه، که نمی‌دانی از چه کسی دوری می‌کنی.
جملهٔ مردان راه، راه گرفتند پیش
زان همه چون کس نماند پس تو که را مانده‌ای
هوش مصنوعی: همهٔ افراد با اعتماد به نفس و با اراده به مسیر خود رفته‌اند و پس از آنکه هیچ کس دیگر نمانده، تو چه کسی را در کنار خود داری؟
هیچ وفا نبودت گر بودت صبر ازو
جان و دل ایثار کن گر به وفا مانده‌ای
هوش مصنوعی: اگر وفایی در کار نیست، صبر و جان و دل را فدای او کن، اگر هنوز در دل وفایی باقی مانده است.
خفتهٔ غفلت شدی می‌نشناسی که تو
از پی هستی خویش در چه بلا مانده‌ای
هوش مصنوعی: در خواب غفلت فرو رفته‌ای و نمی‌دانی که در جستجوی وجود خود با چه مشکلاتی روبه‌رو هستی.
هستی تو بند توس نیستیی برگزین
زانکه لقا رو نبست تا به بقا مانده‌ای
هوش مصنوعی: وجود تو وابسته به خودت نیست، انتخاب کن که چگونه خواهی بود، زیرا دیدن حقیقت زندگی به تو کمک می‌کند تا باقی بمانی.
دوش درآمد به جان سلطنت عشق و گفت
درد تو خواهیم ما تا تو گدا مانده‌ای
هوش مصنوعی: دیشب عشق به جانم رخنه کرد و گفت که ما آماده‌ایم تا درد تو را حس کنیم، اگر تو هنوز در حال گدایی هستی.
عافیت و عشق ما نیست بهم سازگار
هیچ ممان آن خویش گر تو به ما مانده‌ای
هوش مصنوعی: عافیت و عشق ما هیچ‌گاه با هم سازگاری ندارند، پس اگر تو هم‌چنان به ما وابسته‌ای، ترسی نداشته باش.
ای دل عطار خیز نیستیی برگزین
زانکه ز هستی خویش بی سر و پا مانده‌ای
هوش مصنوعی: ای دل عطار، بیدار شو و انتخاب کن که وجودی نداشته باشی، چرا که از هستی خود، بدون سر و سامان مانده‌ای.