غزل شمارهٔ ۷۴
در دلم تا برق عشق او بجست
رونق بازار زهد من شکست
چون مرا میدید دل برخاسته
دل ز من بربود و درجانم نشست
خنجر خونریز او خونم بریخت
ناوک سر تیز او جانم بخست
آتش عشقش ز غیرت بر دلم
تاختن آورد همچون شیر مست
بانگ بر من زد که ای ناحق شناس
دل به ما ده چند باشی بتپرست
گر سر هستی ما داری تمام
در ره ما نیست گردان هرچه هست
هر که او در هستی ما نیست شد
دایم از ننگ وجود خویش رست
میندانی کز چه ماندی در حجاب
پردهٔ هستی تو ره بر تو بست
مرغ دل چون واقف اسرار گشت
میطپید از شوق چون ماهی بشست
بر امید این گهر در بحر عشق
غرقه شد وان گوهرش نامد به دست
آخر این نومیدی ای عطار چیست
تو نه ای مردانه همتای تو هست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
1399/11/13 09:02
شهناز
بیت اول
رونق بازار زهد من شکست به رونق بازار عشق من شکست تغییر کند.
بیت دوم
دل زمن بربود و در جانم نشست به دل زمن بربود درجانم نشست
بیت سوم
ناوک سر تیز او به ناوک مژگان
بیت پنجم
ناحق شناس به ناخودشناس
بیت ششم
داری تمام به داری مدام
بیت نهم
اسرار گشت به اسرار شد
ماهی بشست به ماهی زشست
بیت دهم
برامید این گهر به بر امید آن گهر