گنجور

غزل شمارهٔ ۷۴

در دلم تا برق عشق او بجست
رونق بازار زهد من شکست
چون مرا می‌دید دل برخاسته
دل ز من بربود و درجانم نشست
خنجر خون‌ریز او خونم بریخت
ناوک سر تیز او جانم بخست
آتش عشقش ز غیرت بر دلم
تاختن آورد همچون شیر مست
بانگ بر من زد که ای ناحق شناس
دل به ما ده چند باشی بت‌پرست
گر سر هستی ما داری تمام
در ره ما نیست گردان هرچه هست
هر که او در هستی ما نیست شد
دایم از ننگ وجود خویش رست
می‌ندانی کز چه ماندی در حجاب
پردهٔ هستی تو ره بر تو بست
مرغ دل چون واقف اسرار گشت
می‌طپید از شوق چون ماهی بشست
بر امید این گهر در بحر عشق
غرقه شد وان گوهرش نامد به دست
آخر این نومیدی ای عطار چیست
تو نه ای مردانه همتای تو هست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در دلم تا برق عشق او بجست
رونق بازار زهد من شکست
هوش مصنوعی: وقتی عشق او در دلم جرقه زد، حال و هوای زهد و دینداری‌ام از بین رفت.
چون مرا می‌دید دل برخاسته
دل ز من بربود و درجانم نشست
هوش مصنوعی: وقتی او مرا می‌دید، قلبش به تپش می‌افتاد و دل من را می‌ربود و در وجودم جا می‌گرفت.
خنجر خون‌ریز او خونم بریخت
ناوک سر تیز او جانم بخست
هوش مصنوعی: دشنه‌ی تیز او خونم را ریخت و تیرش جانم را گرفت.
آتش عشقش ز غیرت بر دلم
تاختن آورد همچون شیر مست
هوش مصنوعی: آتش عشق او با شدتی چون شیر پر از مستی بر دل من هجوم آورد.
بانگ بر من زد که ای ناحق شناس
دل به ما ده چند باشی بت‌پرست
هوش مصنوعی: صدایی به من گفت که ای کسی که ناحق را می‌شناسی، دل‌ات را به ما بسپار و دیگر بت‌پرستی نکن.
گر سر هستی ما داری تمام
در ره ما نیست گردان هرچه هست
هوش مصنوعی: اگر شما وجود دارید و زندگی می‌کنید، همه‌چیز از آنِ شماست. در مسیر ما چیزی را بیهوده نچرخانید و هرچه که هست را در نظر بگیرید.
هر که او در هستی ما نیست شد
دایم از ننگ وجود خویش رست
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی ما نقش ندارد، همیشه از عیب وجود خود رهایی می‌یابد.
می‌ندانی کز چه ماندی در حجاب
پردهٔ هستی تو ره بر تو بست
هوش مصنوعی: تو نمی‌دانی که چه چیزی تو را در پردهٔ وجود از حقیقت دور کرده و مانع دیدن راه واقعی‌ات گشته است.
مرغ دل چون واقف اسرار گشت
می‌طپید از شوق چون ماهی بشست
هوش مصنوعی: دل همچون پرنده‌ای آزاد از رازها و حقیقت‌های درونی خود آگاه شده و از شوق و سرور به تپش در آمده است، انگار که ماهی در آب شور خود را شستشو می‌دهد.
بر امید این گهر در بحر عشق
غرقه شد وان گوهرش نامد به دست
هوش مصنوعی: شخصی با امید به رسیدن به چیز ارزشمندی در دریای عشق غرق شده است، اما آن چیز ارزشمند به دستش نمی‌رسد.
آخر این نومیدی ای عطار چیست
تو نه ای مردانه همتای تو هست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چرا باید امیدواریت را از دست بدهی، وقتی که تو همتای مردان بزرگ و با اراده‌ای نیستی که در برابر مشکلات تسلیم شوند. به نوعی، باید قوت قلب داشته باشی و امید را حفظ کنی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۴ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۷۴ به خوانش فرید حامد

حاشیه ها

1399/11/13 09:02
شهناز

بیت اول
رونق بازار زهد من شکست به رونق بازار عشق من شکست تغییر کند.
بیت دوم
دل زمن بربود و در جانم نشست به دل زمن بربود درجانم نشست
بیت سوم
ناوک سر تیز او به ناوک مژگان
بیت پنجم
ناحق شناس به ناخودشناس
بیت ششم
داری تمام به داری مدام
بیت نهم
اسرار گشت به اسرار شد
ماهی بشست به ماهی زشست
بیت دهم
برامید این گهر به بر امید آن گهر