گنجور

غزل شمارهٔ ۷۳۸

من کیم اندر جهان سرگشته‌ای
در میان خاک و خون آغشته‌ای
در ریای خود منافق پیشه‌ای
در نفاق خود ز حد بگذشته‌ای
شهرگردی خودنمایی رهزنی
مفلسی بی پا و سر سرگشته‌ای
در ازل گویی قلم رندم نبشت
کاشکی هرگز قلم ننبشته‌ای
یک سر سوزن ندیدم روی دوست
پس چرا گم کرده‌ام سر رشته‌ای
برهمی جوید دلم ناکشته تخم
کاشکی یک تخم هرگز کشته‌ای
کیست عطار این سخن را هیچکس
با دلی خاکی به خون بسرشته‌ای

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من کیم اندر جهان سرگشته‌ای
در میان خاک و خون آغشته‌ای
هوش مصنوعی: من در این دنیا چه کسی هستم؟ گم شده‌ای در میان خاک و خون.
در ریای خود منافق پیشه‌ای
در نفاق خود ز حد بگذشته‌ای
هوش مصنوعی: تو به قدری در تظاهر و دورویی خود غرق شده‌ای که حتی از حد و مرز آن هم فراتر رفته‌ای.
شهرگردی خودنمایی رهزنی
مفلسی بی پا و سر سرگشته‌ای
هوش مصنوعی: شهرگردی به نمایش گذاشتن خود را در نقش یک دزد بی‌پناه و گم‌گشته‌ای نشان می‌دهد که نه پا دارد و نه سر.
در ازل گویی قلم رندم نبشت
کاشکی هرگز قلم ننبشته‌ای
هوش مصنوعی: در آغاز آفرینش، به نظر می‌رسد که قلم شگفت‌انگیزی نوشته است، اما ای کاش هرگز نمی‌نوشت.
یک سر سوزن ندیدم روی دوست
پس چرا گم کرده‌ام سر رشته‌ای
هوش مصنوعی: من هیچ نشانه‌ای از دوست ندیدم، پس چرا به دنبال رابطه‌ام هستم؟
برهمی جوید دلم ناکشته تخم
کاشکی یک تخم هرگز کشته‌ای
هوش مصنوعی: دل من آرزوی چیزی را می‌کند که هرگز به وجود نیامده است، مانند اینکه یک کاشکی (نفس حسرت) در دل خود داشته باشد و در عین حال افسوس بخورد که چرا آن آرزو را به حقیقت نرسانده است.
کیست عطار این سخن را هیچکس
با دلی خاکی به خون بسرشته‌ای
هوش مصنوعی: عطار کیست که این سخنان را می‌گوید؟ هیچ‌کس با دل خاکی و خونی آمیخته، قادر به گفتن آن نیست.

حاشیه ها

1394/09/14 09:12
ناشناس

من این شعر و خیلی دوست دارم ولی برای این بیت نیاز به توضیح دارم

بر همی جوید دلم ناکشته تخم
کاشکی یک تخم هرگز کشته ای

1402/02/13 20:05
سید محسن

درود بر ادیبان--خوانش شعر میتواند معنی را باز گشاید---بر=میوه--نتیجه--بار پس میوه و بار انتظار دارم در حالیکه دلم هیچ تخم و بذری نکاشته است-----و ای کاش یک بذر و تخم داشتم که هرگز کاشته نشده باشد و من بتوانم آن را در دل خودم بکارم