گنجور

غزل شمارهٔ ۷۳۲

ای جان ما شرابی از جام تو کشیده
سرمست اوفتاده دل از جهان بریده
وی جان ما به یک دم صد زندگی گرفته
تا از رخت نسیمی بر جان ما وزیده
ای جان پاکبازان در قعر هر دو عالم
مثل تو هیچ گوهر نه دیده نه شنیده
جان‌های عاشقانت چون مرغ بال بسته
در زیر دام دنیا بر بویت آرمیده
آنجا که آتش تو بالا گرفته در دل
هم شمع جان نهاده هم صبح دل دمیده
وآنجا که عرضه داده عشقت امانت خود
هم کوه پست گشته هم چرخ در رمیده
گردون سالخورده بویی شنیده از تو
در جست و جویت از جان چندان به سر دویده
عشقت به لاابالی بر چار سوی عالم
پیران راه‌بین را بر دارها کشیده
در راه انتظارت جان‌ها ز اشتیاقت
چون مرغ نیم بسمل در خاک و خون تپیده
تو فارغ از دو عالم مشغول خویش دایم
وز سختی ره تو کس در تو نارسیده
الحق شگرف مرغی کز تو دو کون پر شد
نه بال باز کرده نه ز آشیان پریده
ای در حجاب عزت پنهان شده ز غیرت
نادیده گرد کویت مردان کار دیده
تو همچو آفتابی در پرده‌ها نشسته
یک آه عاشقانت صد پرده بر دریده
ای جان ما چو آدم شادی هشت جنت
داده به یک دو گندم واندوه تو خریده
در چشم ما نیایی گویی که نور چشمی
یا نور چشم جانی هم جای خود گزیده
بر جان فتاده نورت وز جان فتاده بر دل
وز دل رسیده بویی زان نور سوی دیده
چون صنع توست جمله فارغ ز صنع خویشی
زان دوستی نداری با هیچ آفریده
جمله تویی ولیکن کس دیده‌ای ندارد
زیرا که پرده بینم بر دیده‌ها کشیده
کو دیده‌ای که او را توحید کرده سرمه
تا فرش راز بیند بر کون گستریده
هر بی خبر نشاید این راز را که این را
جانی شگرف باید ذوق لقا چشیده
بحری است حضرت تو جان‌ها جواهر آن
وان بحر سر جان را موجی برآوریده
ای صد هزار کامل در وصف قدرت تو
جان‌های دور فکرت در عجز پروریده
در کشف سر عشقت گردن کشان دین را
سلطان غیرت تو بر خاک خوابنیده
عطار دوربین را اندر مقام وحدت
پروانه‌وار جانش در شمع تو پریده

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای جان ما شرابی از جام تو کشیده
سرمست اوفتاده دل از جهان بریده
هوش مصنوعی: ای جان ما، نوشیدنی از جام تو نوشیده‌ام که مملو از شادی و سرورم کرده و دل‌باخته‌ام، از دنیا بی‌خبر و غرق در این حال هستم.
وی جان ما به یک دم صد زندگی گرفته
تا از رخت نسیمی بر جان ما وزیده
هوش مصنوعی: او جان ما را با یک لحظه پر از زندگی می‌‌بخشد، تا نسیمی از وجودش بر جان ما بوزد.
ای جان پاکبازان در قعر هر دو عالم
مثل تو هیچ گوهر نه دیده نه شنیده
هوش مصنوعی: ای جان پاکبازان، در عمق هر دو دنیا مانند تو هیچ جواهری نه دیده و نه شنیده شده است.
جان‌های عاشقانت چون مرغ بال بسته
در زیر دام دنیا بر بویت آرمیده
هوش مصنوعی: جان‌های عاشقانت مانند مرغی که بالش بسته شده و در زیر دام دنیا گرفتار است، به خاطر بوی تو آرام گرفته‌اند.
آنجا که آتش تو بالا گرفته در دل
هم شمع جان نهاده هم صبح دل دمیده
هوش مصنوعی: در جایی که شعلهٔ عشق و شور در دل انسان زبانه می‌کشد، هم نور امیدی در وجودش روشن شده و هم بیداری و تازگی روحش به وجود آمده است.
وآنجا که عرضه داده عشقت امانت خود
هم کوه پست گشته هم چرخ در رمیده
هوش مصنوعی: در جایی که عشق تو به نمایش گذاشته شده، حتی کوه‌ها کوتاه‌تر شده و گردونه آسمان هم از حالت طبیعی خود خارج شده است.
گردون سالخورده بویی شنیده از تو
در جست و جویت از جان چندان به سر دویده
هوش مصنوعی: جهان کهن سالخورده، بویی از تو استشمام کرده و به خاطر جستجو و محبت تو، جان من چنان به تلاطم افتاده که بی‌وقفه در پی تو می‌دود.
عشقت به لاابالی بر چار سوی عالم
پیران راه‌بین را بر دارها کشیده
هوش مصنوعی: عشق تو موجب شده است که با carefree بودن خود، تمام کسانی که در دنیا با حکمت و تجربه هستند را مورد تمسخر قرار دهی و به نوعی در معرض آسیب قرار دهی.
در راه انتظارت جان‌ها ز اشتیاقت
چون مرغ نیم بسمل در خاک و خون تپیده
هوش مصنوعی: در مسیر انتظار تو، جان‌ها از شوق و عشق به تو مانند پرنده‌ای زخمی و در حال نابودی در غم و اندوه غوطه‌ور هستند.
تو فارغ از دو عالم مشغول خویش دایم
وز سختی ره تو کس در تو نارسیده
هوش مصنوعی: تو همیشه در دنیای خودت غرق هستی و هیچ کس نتوانسته از سختی‌ها و چالش‌های تو باخبر شود.
الحق شگرف مرغی کز تو دو کون پر شد
نه بال باز کرده نه ز آشیان پریده
هوش مصنوعی: درست است که مرغی شگفت‌انگیز از تو زاده شده است که دنیای دو سرای وجودش را پر کرده، اما نه بال خود را گشوده و نه از آشیانه‌اش خارج شده است.
ای در حجاب عزت پنهان شده ز غیرت
نادیده گرد کویت مردان کار دیده
هوش مصنوعی: ای کسی که در پرده‌ی عزت پنهان شده‌ای و به خاطر غیرت، از چشم‌ها دوری می‌کنی، به کوی تو مردان با تجربه و کارآزموده می‌آیند.
تو همچو آفتابی در پرده‌ها نشسته
یک آه عاشقانت صد پرده بر دریده
هوش مصنوعی: تو مانند آفتابی هستی که در پس پرده‌ها جای گرفته‌ای و یک نفس عاشقانه از دل عاشقان را می‌تواند هزار پرده را پاره کند.
ای جان ما چو آدم شادی هشت جنت
داده به یک دو گندم واندوه تو خریده
هوش مصنوعی: ای جان ما، مانند آدم که شادی‌های هشت بهشت را در ازای یک یا دو دانه گندم به دست آورد، تو هم غم خود را به بهای کوچک خریده‌ای.
در چشم ما نیایی گویی که نور چشمی
یا نور چشم جانی هم جای خود گزیده
هوش مصنوعی: وقتی تو در چشم ما نمی‌آیی، انگار که نوری در چشمان ما نیست و یا اینکه نوری که جان ما را حیات می‌بخشد، در جایی دیگر قرار گرفته است.
بر جان فتاده نورت وز جان فتاده بر دل
وز دل رسیده بویی زان نور سوی دیده
هوش مصنوعی: نور تو بر جان من تابیده و بر دلم نشسته است. از دل، بویی از آن نور به چشم‌هایم رسیده است.
چون صنع توست جمله فارغ ز صنع خویشی
زان دوستی نداری با هیچ آفریده
هوش مصنوعی: چون همه چیز نتیجه کار توست و خودت را از همه این‌ها جدا کرده‌ای، پس با هیچ مخلوقی دوستی نداری.
جمله تویی ولیکن کس دیده‌ای ندارد
زیرا که پرده بینم بر دیده‌ها کشیده
هوش مصنوعی: تو به تنهایی همه چیز هستی، اما هیچ‌کس تو را نمی‌بیند؛ چون پرده‌ای بر چشم‌ها کشیده شده است که مانع از دیدن تو می‌شود.
کو دیده‌ای که او را توحید کرده سرمه
تا فرش راز بیند بر کون گستریده
هوش مصنوعی: هیچ دیده‌ای سویدی که او به وحدت رسیده باشد، همانطور که سرمه چشم را تیره می‌کند، بگذار تا پرده‌های راز را بر گستره‌ی وجود بگستراند.
هر بی خبر نشاید این راز را که این را
جانی شگرف باید ذوق لقا چشیده
هوش مصنوعی: هر کسی که از این راز بی‌خبر است، شایسته نیست که درباره‌اش صحبت کند؛ زیرا برای درک آن، کسی باید طعم دیدار و عشق را چشیده باشد.
بحری است حضرت تو جان‌ها جواهر آن
وان بحر سر جان را موجی برآوریده
هوش مصنوعی: حضرت تو مانند دریایی بزرگ است و جان‌ها مانند جواهرات در آن دریا قرار دارند. این دریا که به جان‌های ما تعلق دارد، موجی ایجاد کرده و ما را به حرکت درآورده است.
ای صد هزار کامل در وصف قدرت تو
جان‌های دور فکرت در عجز پروریده
هوش مصنوعی: ای هزاران انسان کامل که قدرت تو را توصیف می‌کنند، جان‌هایی که از دوری فکر تو، در ناتوانی پرورش یافته‌اند.
در کشف سر عشقت گردن کشان دین را
سلطان غیرت تو بر خاک خوابنیده
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری قوی است که حتی دین هم در برابر غیرت تو تسلیم شده و بر زمین افتاده است.
عطار دوربین را اندر مقام وحدت
پروانه‌وار جانش در شمع تو پریده
هوش مصنوعی: عطار در مقام اتحاد و یکی شدن، مانند پروانه‌ای است که جانش را به شمع تو داده و به دور آن می‌چرخد.

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"تصنیف مستی"
با صدای وحید تاج (آلبوم عطار)

حاشیه ها

1398/01/12 18:04
..

بر جان فتاده نورت...